⭕️ممنوع‌الخروجی! 📍روایت پُرفرازوفرودِ اعزام یک مدافع حرم انگار کتاب، لباس بسیجی پوشیده بود. آن را برداشتم و شروع کردم به خواندن. گفتار ناشر را ورق زدم و رفتم سراغ اصل مطلب. نام مستعارش سیدمهدی سجادی بود. خیلی عادی داشت زندگی‌اش را می‌کرد. آسه می‌رفت و آسه می‌آمد تا اینکه یک خبر تکانش داد. شهادت رضا دامرودی! پسر روستا‌زاده سبزواری که به صورت بسیجی رفته بود سوریه و شهید شده بود. به خودش آمد که «چرا من نتونم برم؟!» به فکر رفتن افتاد. راه ساده‌ای نبود. پیگیری پشت پیگیری. به امید اعزام سریع‌تر، با چند نفر از دوستانش رفتند قم. آموزش را شروع کردند. تمرین‌های بدنی و مهارتی وقت و بی‌وقت، امان همه را بریده بود. خیلی‌ها از رفتن منصرف شدند. هر روز و هر شب خودش را توی جنگ با داعش تصور می‌کرد اما از اعزام خبری نبود. رفت و آمد از سبزوار به قم، نداشتن کارت پایان خدمت، راضی نبودن مادر، همه و همه کار را برای رفتنش سخت‌تر می‌کرد. چندین بار تا پای اعزام رفت اما قسمت نشد. بالاخره قفل رفتن توی یک روضه شکست! حضرت زینب(س) طلبید و گره‌ها یکی بعد از دیگری باز شدند. رفت سوریه... 📚 ممنوع الخروج ، انتشارات راه‌یار 👈عضویت درگنجینه دفاع @Ganjineh_defa