☘️ورقی از کتاب
🔰انسان كامل و انسان ناقص
در علوم انسانی می بینیم سخن از انسان كامل و انسان ناقص است، سخن از انسان پایین افتاده و انسان مترقی و متعالی است. آن انسانی كه از نظر علوم انسانی، از نظر علوم اخلاقی، از نظر علوم اجتماعی ممكن است كامل باشد و ممكن است ناقص، قابل ستایش و تقدیر و تكریم باشد و یا به هیچ وجه قابل ستایش و تعظیم نباشد بلكه شایسته ی تحقیر باشد، كدام انسان است؟ معیار انسانیت چیست و در كجاست؟
از نظر مكاتب مادی، انسان برتر و انسان فروتر چگونه انسانهایی هستند و ملاك برتری و ملاك فروتری چیست؟
🔹1. علم
آیا اینكه علم و دانش معیار انسانیت است و تنها معیار هم هست، می تواند مورد قبول واقع شود؟ آیا شما انسانها را براساس دانششان ستایش یا نكوهش می كنید؟ ابوذر را كه شما ستایش می كنید آیا به دلیل این است كه دانش ابوذر از دانش شما و از دانش انسانهای زمان خودش بیشتر بوده است؟ اینكه معاویه مورد نكوهش و در مقابل، ابوذر مورد ستایش شماست آیا به این دلیل است كه شما حساب كرده اید و دیده اید معلومات ابوذر از معاویه بیشتر است؟ ... گمان نمی كنم كه تنها علم و دانش معیار انسانیت باشد و هر كه عالم تر است انسان تر باشد.
🔹2. خلق و خوی
نظریه ی دیگر این است كه انسانیت به دانش نیست. دانش البته شرطی است برای انسانیت. آگاهی و باخبربودن.. اما این مسلّماً كافی نیست. اگر هم دخالتی دارد، یكی از پایه های انسانیت است.
این نظریه می گوید انسانیت به خلق و خوی است نه به دانش. خلق و خوی یك مسئله است و آگاهی مسئله ی دیگر. ممكن است انسان، آگاه و دانا باشد و همه چیز را بداند ولی خلق و خوی او خلق و خوی انسانی نباشد، بلكه خلق و خوی حیوانی باشد، چطور؟ ... انسان هایی در جهان هستند كه همان خلق و خوی حیوان را دارند یا به عبارت دیگر همان خلق و خوی اوّلی طبیعی را دارند، خودشان را بر اساس طرح انسانی نساخته اند، خودشان را تربیت نكرده اند، انسان طبیعی هستند، یك انسان صددرصد موافق طبیعت، انسانی كه در درون خودش محكوم طبیعت خودش است.
علم او چطور؟ علم، آگاهی و چراغ است. او در حالی كه محكوم طبیعتش است، چراغ علم را در دست دارد. آن وقت تفاوتش با حیوان در این جهت می شود كه شعاع آگاهی حیوان برای تأمین غرایزش ضعیف و محدود به زمان و مكان خودش است ولی آگاهی به انسان قدرت می دهد به طوری كه بر زمان گذشته اطلاع پیدا می كند، زمان آینده را پیش بینی می كند...
ولی مسئله ی خلق و خوی یك امر دیگر است، غیر از مسئله ی آگاهی است. به عبارت دیگر آگاهی، به آموزشهای انسان ارتباط پیدا می كند و خلق و خوی به پرورش های انسان. اگر بخواهند به انسان آگاهی بدهند باید او را آموزش بدهند و اگر بخواهند به انسان خلق و خوی خاص بدهند، باید او را همان گونه تربیت كنند، عادت و پرورش دهند و این، یك سلسله عوامل غیر از عامل آموزش می خواهد، به این معنی كه عامل آموزش، شرط پرورش هست ولی شرط لازم است نه شرط كافی.
نظریه ی اول كه معیار انسانیت را تنها دانش می دانست، خیال نمی كنم كه چندان قابل قبول باشد... تازه این مسئله مطرح است كه كدام خلق و خوی معیار انسانیت است؟
📘 آزادی معنوی
🌷
#شهید_مطهری
@Gharargah_mehshekan