🌕⃢☀شعر و زندگیꕥ ‌ روی گشـاده ای صنـم طاقت خلق می‌بری چون پس‌پرده می‌روی پرده صبر می‌دری حور بهشـت خوانمت مـاه تمـام گویمت کآدمی‌ای ندیده‌ام چون تو پری به دلبری آینه را تو داده‌ای پرتو روی خویشتن ور نه چه زَهره داشتی در نظرت برابری نسخه چشـم و ابرویت پیش نگارگـر برم گویمش‌این‌چنین‌بکن‌صورت‌قوس‌ومشتری چون‌تو درخت‌دل‌نشان تازه‌بهار و گلفشان حیف بود که سـایه‌ای بر سـر مـا نگسـتری دیده به روی هـر کسی برنکنم ز مهــر تو در ز عوام بسته به چون‌تو به خانه‌اندری من‌نه‌مخیرم‌که‌چشم‌از تو به‌خویشتن‌کنم گر تو نظـر به مـا کنی ور نکنی مخیری پند حکیم بیش از این در من اثر نمی‌کند کیست کـه برکند یکی زمزمه قلنـدری عشـق و دوام عافیت مختلفند سعدیا هر کـه سفـر نمی‌کند دل ندهد به لشکری «سعدی» ‌ ‌‎‎‌‌ـ ـ ـ ـــــ𑁍ـــــ ـ ـ ـ 🔘 قرارگاه ادبیات آیینی؛ مجالی برای اندیشیدن در عرصه ی فرهنگ و هنر 『🦋 ‌‌‌•🌷𝐉𝐎𝐈𝐍⇣• - ‌‌•ꕥ◍⃟ کانال ⇢‌‎‎‌‌https://eitaa.com/Gharargahe_adabiyate_aini ❀』