『حـَلـٓیڣؖ❥』
به نام خدا #رمان_پرواز_تا_امنیت #پارت_دویست_و_هفده #رئوف ♡ خوب گوشاتونو باز کنید.. توی این چند بار
به نام خدا € این دومین جلسه بازجویی از شما.. یعنی خانم مریم شاهد که به در خواست خودتون برگزار شده... اتهاماتی رو که قبلا هم گفتم قبول دارید؟! ^ هوم.. بله... € خب.. میشنوم.. از روزی که گرفته بودیم چند روز اعتصاب غذا کرده بود... دلم براش نمیسوخت.. دلم میخواست.. بهش بگم ببین چه به روز خودت اوردی.. اما حتی لیاقت این رو هم نداشت.. امیدوارم خبری از رها داشته باشه.. خبر که نه‌... دنبال یه سر نخ بودم.. ^ برای اطرافاتم تضمین میخوا.. € تضضضمیننن؟؟؟ ما اینجا در قبال چیزی تضمین نمیدیم! ^ از کجا بدونم بعد از اعترافاتم سربلیستم نمیکنید؟! € ح... احتمالا فیلم اکشن زیاد نمیبینین؟؟؟ تو راجب ما چی فک کردی؟؟ ^ از این حکومت روشن عقلا هیچ چیز بعید نیست... € بهتره این حرفا رو برای همونایی که اینا رو توی مغزتون کردن بگید.. شاید فقط خودشون باور کنن.. پاشدم برم.. ^ خیلی خوب.. باشه... از کجا بدونم به نفعمه.. € مطمئن باش.. به نفعته.. ^ یعنی.. اگه اعتراف کنم.. ممکنه آزاد بشم.. € .. آزاد که.. ن.. اما ممکنه بتونیم از قاضی پرونده براتون .. تخفیف مجازات بگیریم.. ^ من چیز زیادی نمیدونم.. € میخوام راجب نقشه هاشون برای همون دختری که رستگاری ازش حرف زد برام بگی... چی میخواستن ازش.. دنبالش بودن؟؟ قرار چی بود... هدفشون.. هرچیزی که برای حل کردن این معما لازم باشه! ^ همون طور که گفتم.. چیز زیادی نمیدونم .. من .. من فقط یه بازیگر ساده بودم براشون.. اطلاعات مهمی در اختیاراتم نبود.. اما... میگفتن خیلی با ارزشه .. گفتن.. این راه براشون خیلی منفعت داره.. همیشه .. زیر نظرش داشتن.. کجا میره.. کجا میاد... با کی میره.. با کی میاد.. حتی چند بار.. از زبون الهام شنیدم که... میگفت .. شهرزاد .. کینه چند ساله داره.. € به چه کسی.. ^ نمیدونم.. اصلا مطمئن نیستم اون یه شخص باشه.. آخه.. میدونین که... پدرش قربانی انقلاب.. € قربانی انقلاب؟؟ شما چرا نمیخواید چشماتونو باز کنید... چشماتونو باز کنید... ببینید.. پدر رئوف و امثال اون.. میخواستن آرامشی رو که الان مردممون دارن رو بگیرن ... خودشون انتخاب کردن.. بین حق و باطل.. یه عده جوونای ما .. همون وقت که همین منافقین درگیر نقشه کشیدن برای ترور بزرگانی مثل شهید بهشتی بودن... شب و روز توی این خیابونا میچرخیدن که کسی نتونه نگاه چپ به هم وطنشون.. به ناموسشون بکنه... که الان.. توی این سال... بعد از ۴۰ سال مقاومت و آزادی... تو و امثال تو.. با آرامش و خیال راحت اینجا.. جلوی من بشینید و حرف از قربانی شدن بزنید.. اصلا میدونین اونا الان کجان؟! زیر خربار خربار خاک... فقط میدونین فرق اونا با امثال پدر رئوف چیه.. فرقش اینه اونا توی یه قبرستون با یه قبری که روش دو تا عدد ... رفقای ما زیر همون خاک! اما سنگ قبری که روش با یه خط درشت و قرمز نوشته شهید🙂✨ و یادی که تا همیشه باقی میمونه.... فک نمیکرد اینقدر راجب سیاست هاش.. واکنش نشون بدم... از اتاق بازجویی بیرون اومدم... داوود نگران به طرفم اومد.. &چی شد؟؟ € کفتار... گیر کفتارایی افتاده که توی دنیا مثلشون نیست.. الان دیگه شک ندارم.. کار دار و دسته راکس جونیفر... & آقا همین الان از بیمارستان زنگ زدن... میگن رسول بیقراری میکنه... میخواد مرخص شه.. € خیلی خوب... بریم بیمارستان.. & بریم.. € داوود وایسا.. & بله؟؟ € اون چیه؟؟ & چی؟! & آها.. این🙂هعی.. چفیه .. چفیه رهاست.. € چه قشنگه اها.. راستی داوود.. & بله.. € میتونی خودت رو کنترول؟! باید بهم قل بدی که جلوی رسول محکم باشی.. نمیدونم چرا انقدر بهم ریخت.. & نگران نباشین .. قولش رو قبلا یه نفر دیگه ازم گرفته🙂✨ پ.ن بسی حرفای جذاب از محمد😮😍🖤✨