✨✨✨✨بی قرار ✨✨✨✨ یک هفته بعد دکتر:آقا داوود پاتو بزار روی صندلی ، خوب ، حالا وقتی دستمو میزارم رویه رگ پات دردت میاد ‍؟_نه دکتر:حالا چی?_نه دکتر:آقا داوود راستشو بگو داوود:نه دیگه دکتر اگر درد داشته باشم میگم که دکتر:باشه تو راست میگی ، یه نفس عمیق بکش، پشتت تیر میکشه ؟_یکم اما نه زیاد دکتر: ایشون مرخص هستن فقط یه چند روزی بهتره کار سنکین نکنی محمد :ممننن دکتر خسته نباشید آقا داوود یه شونه به موهات بزن لباساتم عوض کن که الان تو خونتون همه چشم انتظار شما هستن داوود:(باورم نمیشد بعد از این همه وقت بالاخره مامانمو، خواهرمو ، و از همه مهم‌تر زنمو میدیدم سریع لباسامو پوشیدم داشتم موهاموشونه میکردم که آقا محمد از راه رسید محمد: اه داوود این چه وضع مو شونه کردنه بچه تو الانم که ازدواج کردی بازم آدم نشدی یه مرد موهاشو نباید ژل و تاف بزنه که (شونرو ازش گرفتم و شروع کردم موهاشو شونه کردن ) داوود: (رسیدم خونه آقا محمد کمکم کرد بفتم بالا ولی نمیدونم کی بهش زنگ زد که سریع رفت ساید ، همه بودن مامانم ، خواهرم، همسرم، اموم و زن امو و رسول که پسر اموم میشد فقط جای بابام خالی بود ) منیژه خانم (مامان داوود):وای مادر فدات شه الاهی بمیرم مادر چقدر دلم برات تنگ شدا بود (دستامو وا کردم و داوود هم مثل بچگی هاش پرید تویه بقلم دلم میخواست سفت فشارش بدم اما بچم کمرش تیر خورده بود)مادر الاهی درت بگردم چقدر لاقر شدی @GandoNottostop