به نام خدا .. 😍❤️ . $ 😐هر موقع رفتی واس خودت هر کار دوست داشتی بکن ... تو اگه یچیت بشه من چه جوابی به بابا و اون علی دارم بدم😡حرف گوش کن دختر ٪ 😂باشه پدربزرگ😂بریم عین چی دستم رو گرفت😂❤️اه... یه ماشین پژو رو به روی در خونه بود... یه آقا بیرونش ایستاده بود... یه خانم هم داخل نشسته بود... $ سلام داداش... اینم مسافر ما ~ سلام رسول ،، سلام خانم ٪ سلام🙄 یه خانم از ماشین پیاده شد... به سمتم اومد چهرش مهربون بود... تعجب کردم .. ‌ توی یه تاکسی که شخصی و دربست اجاره شده یه نفر دیگه هم به غیر از من بود... ° سلام.. خوب هستین... بفرمایید خانم🤗 ٪ سلام... خیلی ممنون... حسینی هستم😐 $ خب رها... این آقا محسن توی یه آژانس کار میکنه ... از رفیقامه... قبلا هم توی چند تا پرونده کمک میکرده... ایشونم خانم محمدی هستن... مسافر قدیمی و هم سرویس شما🙂 ٪ ok... فک کنم دیگه باید بریم $🧐🧐🧐🧐 ~ ام... بله بله بفرمایید☺️ رسول یه جوری نگام میکرد😃.. حسابی به تیپ و قباش برخورد که نذاشتم حرف بزنه 😂😂 یه نیشگون آروم ازم گرفت... $ حیف که ممکنه امشب نتونم بیام خونه .. دارم برات وروجک😂😒 ٪ خب... خداحافظ داداش😇😅😂 $ خداحافظ...😬 سوار ماشین شدم... چهره این آقا محسنی که رسول گفت خیلی آشنا بود... ٪ ببخشید من و شما قبلا همدیگه رو جایی ندیدم🙄 ~ خیررر.. بنده که اولین باره زیارتتون میکنم😐 ° خانم حسینی... شما الان دانشگاه مشغول هستید .. درسته؟!🤗 ٪ بله .. چطور😐 ° هیچی.. فقط خواستم صحبتی کرده باشم🙂 نزدیک دانشگاه شدیم... ٪ ممنون .. همینجا پیاده میشم...😇 ~ نیازی نیست .. آقا رسول گفتن دم دانشگاه... ٪ اینجا کار دارم... پیاده میشم.. ~ شرمندم آبجی.. نمیشه🙂 ٪ ینی چی🤨 ~ آقا رسول تاکید کردن حتما دم دانشگاه پیادتون کنم🙂 ٪ آقا رسول خیلی بی جا.... ~ بفرمایید ... رسیدیم😊 ٪ خدانگهددددااارر😬😬😬😬😬😬 .... با حرص در ماشین رو بستم😡... مگه دستم بهت نرسههههه رسسسووووولللل