رمان عشق وطن شهادت فصل دوم + چیه؟؟؟ - آقا من با دوست نادیا حرف زدم.... اونم گفت که قراره باهم برن بیرون.... ولی من هرچی منتظر شدم... از خونه نیومد بیرون... + حتما آریا اجازه نداده.... نادیا رو بیخیال شو... - بیخیال شم؟؟؟ + آره.....می‌خوام کاری برام انجام بدی که نادیا و آریا بیان جلو پام زانو بزنن و التماس کنن... - آقا چه نقشه ای دارید؟؟؟ + باید بری ایران.... - ایران برای چی؟؟؟؟ کلافه گفتم + انگین اینقدر سوال نپرس...گوش بده.... - چشم... + میری ایران...اونجا با یه نفر که عکس و شمارشو برات میفرستم... قرار میزاری.... مردای ایرانی خیلی رو ناموسشون حساسن... - و از من میخواین... که اونا رو براتون بیارم.... + آره ولی.... باید دو نفرشونو بکشی.... بدن تیکه تیکه شدشونو می‌خوام.... - آخه آقا.... + انگین اگه کارتو درست انجام ندی.... تضمین نمیکنم که بلایی بدتر از این سرت در نیارم.... به پت پت افتاد -چشم.... + خوبه.... خووووبههه.... تماس رو قطع کردم.... و گوشیو پرت کردم رو مبل.... محمد خانوادمو گرفتی.... پیرهن سیاه تنت میکنم.... نمیزارم.... نمیزارم... تا آخر عمرت رنگ خوشی ببینی.... نویسنده ثمین فضلی پور لایک یادت نره لطفاً حمایت کنین