#پارت_صد_پنج
رمان عشق وطن شهادت
فصل دوم
#تارک
+ چیه؟؟؟
- آقا من با دوست نادیا حرف زدم....
اونم گفت که قراره باهم برن بیرون....
ولی من هرچی منتظر شدم...
از خونه نیومد بیرون...
+ حتما آریا اجازه نداده....
نادیا رو بیخیال شو...
- بیخیال شم؟؟؟
+ آره.....میخوام کاری برام انجام بدی که نادیا و آریا بیان جلو پام زانو بزنن
و التماس کنن...
- آقا چه نقشه ای دارید؟؟؟
+ باید بری ایران....
- ایران برای چی؟؟؟؟
کلافه گفتم
+ انگین اینقدر سوال نپرس...گوش بده....
- چشم...
+ میری ایران...اونجا با یه نفر که عکس و شمارشو برات میفرستم...
قرار میزاری....
مردای ایرانی خیلی رو ناموسشون حساسن...
- و از من میخواین... که اونا رو براتون بیارم....
+ آره ولی....
باید دو نفرشونو بکشی....
بدن تیکه تیکه شدشونو میخوام....
- آخه آقا....
+ انگین اگه کارتو درست انجام ندی....
تضمین نمیکنم که بلایی بدتر از این سرت در نیارم....
به پت پت افتاد
-چشم....
+ خوبه....
خووووبههه....
تماس رو قطع کردم....
و گوشیو پرت کردم رو مبل....
محمد خانوادمو گرفتی....
پیرهن سیاه تنت میکنم....
نمیزارم....
نمیزارم... تا آخر عمرت رنگ خوشی ببینی....
نویسنده ثمین فضلی پور
لایک یادت نره
لطفاً حمایت کنین