•᯽📖᯽•
.
.
••
#قصّه_بشنو ••
•ڪتاب:
#طنزِفریبرز
•بهقلم:ناصرکاوه
•قسمت:(صدپانزدهم)
دهـه فجر سـال،65 يـك دوره مـسابقـه کشـتی ، مخفيانه برگزار شد ، افراد در وزنهای
مختلـف بـه فينال رسيدند. به نفرات اول، گيوه جايزه می دادنـد. گيوه ها را كه خود
بچه ها درست ميكردنـد خیلـی قیمتـی بود. در وزن 60 كيلو ،اللهيـــارو فریـبرزباید
با هـم کشـتی مـیگرفتند. اتاق پر از تماشاي چی بود و گيــوه هـــا هـــم كنـــار تـــشك
کشـتی خودنمایی ميكردند. داور تـا شـروع مـسابقه را اعـلام كـرد، اللهيـــار، فریربز
را مثـــل يـــك وزنـــه روی دستهايش بلندكرد و مـیخواست او را بـه زمین بكوبد.
فریــبرز ديد كه وضع خطريه ، هامن طور كـه روی دســت هــای اللهيار بود گفت
اللهيار، گيوه ها مال خودت، شري مادرت حلالت . منو يواش بزار زمين. ايـن را كه گفت،
اتاق از خنـده منفجـر شـد...
**
شـب تـوی يكـي از اتـاق هـا، تئـاتر اجـرا مــی شد. در یکــی از پـرده هـا، قـرار بـود
كـه وقتـی بازيگر با خـرش وارد صـحنه مـی شـود، از پـشت پرده، فریبـرز صـدای خر
دربياورد. چنان صدای خر را خوب تقليد كرده بود كه نگهبانِ توی محوطه شنيد و به
هوای صدای خر، آمد سمت اتـاق متـرجم را صدا زد و پرسيد: خر كجاست؟...
ِبِهش گفتـه شـد، ا ًصلا خری وجود ندارد كه تو صـدايش را شـنيده باشــی. نگهبان كه
كلافه شـده بـود، داد می زد و قـسم ميخورد . با گوشای خودم صدای خر رو از تـوی
اتاق شنيدم. اين ماجرا بيشتر از خـود تئـاتر طنـز، بچهها را خنداند. آخر سر هم نگهبان
را دست بـه سر كردند و رفت...
ڪپےبدونذڪرنامنویسندهممنوع!📌
.
.
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽📖᯽•