𐇻🎧𐇻
.
.
ˊˋ
#قصّه_بشنو ˊˋ
.
⊹قسمت : ◡ 3◠
مشاهدات اولیه صحنه جنايت .... نوجواني با موهاي نیمه ژوليده ... قد، حدودا 188 ... شلوار جین آبي پر
رنگ ... تی شرت ليمويي ... پیراهن چارخانه سبز و آبي غرق خون ... و رد خوني كه روي زمين كشيده
شده بود ...
دستكش ها رو دستم كردم و رفتم بالاي سر جنازه ... هنوز دل و روده ام بهم مي پیچید ... ودیدن جنازه
غرق خون حالم رو بدتر مي كرد ... چند دقيقه بعد، دوباره حالم بهم خورد ...
دیگه بدتر از این نمي شد ... جلوي همه ... بالاي سر جنازه ...
افسرپلیس
كه چند قدمي مون ايستاده بود ... با حالت تمسخرآمیزی بهم تيكه انداخت ...
- بهت نمي خورد تازه كار باشي ... خوبه توي این سن *، اميدت به آينده رو از دست ندادي و به پليس
ملحق شدي ...
اوبران با ناراحتي بهم نگاه كرد ...دیگه تحمل تمسخر اونها رو نداشتم ... برگشتم بالاي سر جنازه ...
- چند تا از ناخن هاي دستش بر اثر سائیدگی روي زمین شكسته ... از حالتش مشخصه تا آخرین لحظه
براي دفاع از خودش جنگيده ... و توي آخرین لحظات هم براي درخواست كمك، روي زمین خودش رو
كشيده ... اما به خاطر ضربات و شدت خونریزی، نتونسته خودش رو به جايي برسونه ... كسي اون رو
ندیده نخواسته ببينه ...
- احتمال داره عضو گروه گنگ یا فروش مواد دبيرستاني باشه ... بین گنگ ها زیاد درگیری پیش میاد ...
سرم رو آوردم بالا و محكم توي چشمهاش نگاه كردم ... وقت، وقت انتقام بود ...
اینجاست كه تفاوت بین كارآگاه تازه كار واحد جنايي با یک پلیس گشت كهنه كار مشخص ميشه ...
حتی پلیس تازه كاري مثل من مي دونه وقتی یه درگیری توي دبیرستان پیش بیاد ... اولین انگشت اتهام
میره سمت گنگ هاي دبیرستاني ... پس هي مواد فروش كه تيپ لباس پوشيدنش عین بچه هاي عادی
سالم و درس خونه ... روي ساعدش از این مدل خالكوبي ها نمی كنه ... كه از 100 متري مثل آژیر قرمز
براي پلیس ها جلب توجه كنه ...این خالكوبي هر چي هست ... مال زندگي قبلي این بچه است
⊹کتاب : ◡ مردی درآئینه ◠
⊹نویسنده : ◡ طاها ایمانی ◠
.
.
◠
Eitaa.com/Heiyat_Majazi ◡
.
.
𐇻🎧𐇻