𐇻🎧𐇻
.
.
ˊˋ
#قصّه_بشنو ˊˋ
.
⊹قسمت : ◡ 8 ◠
اوبران اومد سمتم ...
چی شده توم؟ ... به چي خیره شدي؟
اون دختر رو نگاه كن ... همون كه تل مخمل زرد با موهاي بلند قهوه اي داره ... بین تمام آدم هايي كه
امروز بهشون برخوردیم .. . مطمئنم اون تنها كسیه كه به خاطر كريس تادئو گریه كرده ...
با حالتي بهم نگاه مي كرد انگار داره به به احمق گوش مي كنه ...
- اما اون كه رژ بنفش نزده ...
حوصله اش رو نداشتم ... چرا باید با كسي حرف مي زدم كه فكر مي كنه يه احمقم ... بدون توجه به
اوبران راه افتادم سمت اون دختر ...
تا متوجهم شد ... نایستاد ... سریع شروع به حركت كرد ... دو مرتبه صداش كردم اما با همون سرعت
مي رفت و بهم بي توجهي مي كرد ... دویدم و از پشت كوله اش رو كشيدم ...
نمی خواي بشنو یاواقعا كري؟ ...
توي این فاصله لوید هم رسید ...
- من لویداوبران هستم و ايشون همكارم توماس منديپ از واحد جنايي ... میشه چند لحظه با شما
صحبت كنيم؟ ...
کیفش رو دوباره گذاشت روي شونه اش ... و در حالي كه سعي مي كرد صداش رو كنترل كنه و خودش رو
مسلط و بي تفاوت نشون بده یه.. قدم عقب رفت ...
- من چیزی نمیدونم ... چند بار ديده بودمش اما اصلا نمي شناختمش ... اونجا هم ايستاده بودم ... عین
بقیع ... مي خواستم ببينم چه خبره ... فقط همین ...
دوباره ي كیفش رو جا به جا كرد ... عصبي شده بود و اون بند كيف واسش نقطه تعادل ...
- دوست بودیدیا محبتت یه طرفه بوده؟ ...
پاش بین زمین و آسمون خشك شد ... و برگشت سمتم ...
چی ؟ ...
چشم هاش توي حیاط دبیرستان ، دو دو مي زد ... مي ترسيد؟ ... اي نگران بود؟ ... حالت جدي به خودش
گرفت ... كمي هم تهاجمي ... آشفتگي درونش رو بین اون حالت ها مخفي كرد ...
- گفتم كه من اصلا اون رو نمي شناختم ...
- پس چرا به خاطرش گریه كردي؟ ... خوب پاك شون نكردي ... هنوز جاي اشك ها گوشه چشمت
مونده ...
جمله تمام نشده يهو دستش رو آورد بالا سمت چشمش ... پوزخند معناداري صورتم رو پر كرد ... و سرم
رو جلو بردم ... تقریبا نزديك گوشش ...
- به این چیز كه تو الان خوردي میگن گول ... این حركتي كه كرد يعني تمام مدت، حق با من بود
... حالا جواب سوال هام رومیدی یا میخواهی بار ديگه تكرارشون كنم؟
⊹کتاب : ◡ مردی درآئینه ◠
⊹نویسنده : ◡ طاها ایمانی ◠
.
.
◠
Eitaa.com/Heiyat_Majazi ◡
.
.
𐇻🎧𐇻