#کتاب1(خون دلی که لعل شد ۲۵)
#فصل_دوم (در محضر اساتید)
#پدری_که_استاد_بود (بخش سوم)
ماهم همگی یک اتاق داشتیم: چهار برادر و چهار خواهر، با مادر! در مواردی که مادر مهمان یا روضه داشت، ناگزیر بودیم بیرون خانه بمانیم! در اتاق مخصوص پدر، میزی به درازا و پهنای 80 در 40 بود. (که در زمستان با گذاشتن منقلی در زیر آن، برای گرمایش هم مورد استفاده واقع میشد که به آن کرسی میگویند.)
پدر در سمت طول میز چهار زانو مینشست، ما هم هردو کنار یکدیگر در یک سمت عرض آن می نشستیم. بخاطر هیبت و جدیت پدر در اثنای درس و مباحثه، من و برادرم بر سر اینکه کدام دور تر از پدر بنشینیم، باهم کشمکش داشتیم!
بی شک این تندی و خشم پدر هر چند جنبه هایی منفی داشت، اما منکر جنبه های مثبت آن نمیتوانم بشوم؛ زیرا این سختگیری ما را منضبط بار آورد و از انحرافاتی که برای برخی فرزندان روحانیون به علت عدم توجه به آنها پیش می آمد، به دور داشت.
یکی دیگر از اثرات آن نیز این بود که من توانستم ادبیات عرب و دوره ی سطح فقه و اصول را در پنج سال و نیم به پایان برسانم.
📚 کانال پژوهش های اصولی
https://eitaa.com/joinchat/1772093454C44c5b95945