پژوهش های اصولی
#کتاب1(خون دلی که لعل شد ۲۵) #فصل_دوم (در محضر اساتید) #پدری_که_استاد_بود (بخش سوم) ماهم همگی یک ات
(خون دلی که لعل شد ۲۶) (در محضر اساتید) از شش سال تحصیل در حوزه ی مشهد خاطرات بسیاری دارم که یک مورد آن را ذکر میکنم و آن عبارت بود از شیفتگی شدید من به مطالعه ی کتاب های داستان و رمانهای مشهور جهانی و ایرانی. شاید من همه ی داستان های "میشل زواگو" را که ده تا است، خوانده ام. داستانهای "الکساندر دوما" ی پدر و پسر هم خوانده ام. همچنین تمامی یا بیشتر داستانهای ایرانی را نیز خوانده ام. خواندن این داستانها و رمانها تاثیر محسوسی در ذهن و شیوه ی نگارشی انسان دارد. سال 1336 چند ماه به عراق سفر کردم؛ برخی کتابهایی را هم که به آنها خیلی علاقه داشتم، به همراه خود بردم. بعد به کتابخانه ی شوشتریه ی نجف اشرف رفتم که اتفاقا بسیاری از کتابهای عمویم_سید محمد_ در این کتابخانه هست و موقوفه آنجاست. در آنجا کتابهایی را استنساخ کردم. سپس به همراه خانواده از طریق بصره به ایران بازگشتیم و از خرمشهر با قطار به تهران آمدیم. در تهران کتابها به همراه چند شناسنامه گم کردم. همه جا رو زیرو رو کردم و هرجایی را گشتم، به انبار های راه آهن رفتم و مدتها در آنجا جست و جو کردم؛ اما نتیجه ای نداشت. پریشان و اندوهگین و افسوسمند به مشهد بازگشتم. دوسال بعد نامه ای از یک راننده ی تاکسی به دستم رسید که نوشته بود: من بسته ای که در اتوموبیلم جا مانده بود، پیدا کردم؛ اما هیچ نشانی از صاحبش در آن نیافتم؛ فقط چند کتاب و شناسنامه در آن بود. دیدم صاحب شناسنامه، معمم است؛ لذا از فردی معمم در تهران پرسو جو کردم و او نشانی مسجد مشهد را به من داد. به این ترتیب کتابها به من بازگشت! 📚 کانال پژوهش های اصولی https://eitaa.com/joinchat/1772093454C44c5b95945