مـــــعـــــجــــزه_عـــــشــــق
رمان ناب و محتوایے
#معجزه_عشق
پــــــارتــــــ👑13👑
هر دفعه میخواست بره یه کار مهمی براش پیش مےاومد..
...
مثلا یک دفعه حال پدرش بد شد..
...
یکدفعه خودش از پله ها افتاد و سر و دستش شکست(البته اینجا سنش کم بود فکر کنم ۱۵،،۱۶سالش بود)...
...
دوباره به لپ تاپ نگاه کردم یه بخشي از لپ تاپش یه فایلے بود که نوشته بود یادداشتهاے من!!
...
همرو با تاریخش نوشته بود.
...
چه چیزهایے بود که حتے به منم نگفته بود.
اونقدر تو ذوقش زده بودم که دیگه دوست نداشته باشه بهم چیزے بگه!!!
...
حالا میفهمم چقدر من این بچرو ناراحت کردم.
ولے اون هیچ وقت بےاحترامے نکرد به من.
بعد از خوندن چند تا از اون یادداشتهاش،کشوشو باز کردم..
کشوے اول پر از قرآن و مفاتیح و حدیث و مهر و تسبیح و سجاده و جانماز بود.کشو دیگه هیچ جایے براے هیچ چیزے نداشت.
یکےاز قرآن هارو که اندازش متوسط بود برداشتم.بازش کردم و شروع کردم به خوندن (معنیهاش)آخه شنیده بودم حامد میگفت:
_اگر معنے قرآن رو درک نکنےخوندنش فایده اے نداره!!!
+منم که عربیم خوب نبود!!!
...
دو ساعت بعد:
خانم شریفے(مادر حامد)
چقدر آروم شدم ..
چند تا فایل صوتے هم از لپ تاپ حامد پیدا کردم که یه تعدادش قرآن و دعا و .. ، و یک تعدادش هم آهنگ بود!!
یکی از صوت هایے که قرآن بود رو پلے کردم .. چه صداے دلنشینے بود .. صداے حامدم بود .. یعنے حامد انقدر خوب قرآن میخوند؟؟!!
واااے خدایا!!!
خیلے آروم شدم!!!
خـــــــیــــــــلـــــــــے!!!
بعد از تموم شدن کارهام ساعت🕣رو نگاه کردم!!
ساعت ۴:۲۰َ بود ..
اذان صبح رو داده بود و امیر (پدر حامد) میخواست نماز بخونه!!!
بعد از اینکه اذان و اقامش رو خوند ، گفتم:
_امیر جان!!
+بله خانم!!
_امیر جان صبر کن با هم نماز بخونیم!!
+حتما ... به روے چِشَم خانم!! منتظرم ..
...
پشتش واستادم و بهش اقتدا کردم و باهم نماز خوندیم.
خیلے حس خوبے بود.
اولین نماز مشترکمون بود.
براے من هم اولین بارم بود نماز میخوندم.
...
بعد از پایان نمازمون هر دو با هم خیلے دعا کردیم.
بعدش دعاے کمیل با صدایے که حامد ضبط کرده بود از خودش با (امیر) خوندیم..
چقدر صداش دلنشین بود.
دلم خیلے براش تنگ شده بود.
نمیدونم چرا حامدم موقع خوندن اون دعاها صداشو ضبط کرده بود.
از این رفتار ها نداشت.
شاید دوستاش اینکارو کرده بودن.
...
اون دعا و اون نماز که براے اولین بار بود میخوندمشون خیلے بهم چسبید.
...
دلم خیلے شکسته بود.
دلم براے تک پسرم خیلے تنگ شده بود مخصوصا وقتے گوشیشو درست کردن و دادن به من و گالریشو نگاه کردم و عکسهاشو دیدم واقعااا دلم تنگ شد..خیلے تنگ شد دلم براش!!
...
پــــایـــــان پـــــارتــــــ/13/!!
#معجزه_❤️عشق❤️
#ایستائیسم
✍:نویسنده/یه ایستاده
❣
@ISTA_ISTA ❣