هدایت شده از رفاقت تا شهادت...🌱
معرفی کتاب پهلوان اکبر 🌱 بریده ای از کتاب: قبل از اینکه اکبر به دنیا بیاید دو تا از بچه‌هایم رفته بودند! اکبر سومین بچه بود که خیلی نذر و نیاز کردیم که بماند. بیمارستان به دنیا آمد. موقع به دنیا آمدنش دکترها و دانشجوهای پزشکی دورش جمع شده بودند. زائوهای دیگر هم با تعجب به بچه نگاه می‌کردند. من نگران شدم و خیال کردم اتفاقی افتاده! از دکتر معالج پرسیدم: 'بچه طوریه؟ اشکالی در وجودشه؟!' گفت: 'نه!' رفت و در حالی‌که لبخندی به لب داشت بچه را آورد و گفت: 'همکارام می‌گن این بچه یه عطر و بوی خاصی داره که با بقیه فرق می‌کنه.' من بچه را گرفتم و نگاهش کردم؛ دیدم یک بچه معمولی مثل بقیهٔ بچه‌هاست. ولی پرستارها می‌آمدند و از من می‌پرسیدند: 'چرا این کوچولو این‌قدر خوشبو و متفاوته؟!' 🕊🌱 🕊🌱 رفاقت تا شهادت ┄┅─✵🕊✵─┅┄ https://eitaa.com/joinchat/3741843547C517158791b