.
[
#یک_در_صد از خطوطۍ ڪه مـن میخوانم ]
هیئت هایی از تعدادی از ڪشورهای اسلامۍ
مثلـا بنگلادش ، مصـر و سـودان به آنجـا آمده بــودنـد.
یـادم هسـت روزی نشسـته بـودیـم
و بـرادری از بنگلــادش
متنۍ یـک صفحـه ای را ڪه در معــرفی امام نوشتـه بود،
در حضور ایشـان می خوانـد.
حدودا نصف این را خوانده بـود که امام فرمودنـد بس است.
از مردمتـان بگویید.
#مرا_به_مـن_معرفی میکنید؟
چـرا تعریف زیادی می ڪنیـد؟
یک گروه هـم از مصـر آمـده بودند.
آنهــا هــم در مقدمه صحبت شان
متنۍ ڪوتاه تـر ولے پـر محتواتـر دربـاره امام داشتنـد.
امـام جلــوی ادامـه صحبت آنهـا را هم گرفتنـد
و فرمودنـد
#اسمم_را_گفتید ،
#حالا_بقیه_مطالب_را_بگـویید.
امام از تعریف و مـدح خـود بسیـار آزرده مےشدند
و آن را خطرناک مےدانستـند.
•|
#روزنامه_کیهان، ص۶
تاریخ شفاهی انقلاب به روایت حبیب الله عسڪر اولادی
[ چند خاطره از نوفل لوشاتو ]
چهارشنبه ۲۷فروردین ۱۳۹۹ |•
.