📚📚📚 🌟«اتاقی است که در بافت معماری ما به نام «هال» مصطلح شده است. مساحت اندک، سقف کوتاه و درهایی که این‌سو و آن‌سوی این اتاقِ مرکزی تعبیه شده است، می‌توانست فضایی کاملاً خفقان‌آور به وجود آورد، ولی سلیقهٔ توأم با عشق که در حفاظت گیاهان رنگارنگ و تزیینات سادهٔ اتاق به کار رفته، نه‌تنها بر خفقان تحمیلی معماری فایق آمده، بلکه از حضور عاشقانهٔ یک زن در این خانه، حکایتی صریح بر زبان دارد. گرماگرم یک روز تابستانی است و در اتاق هیچ‌کس نیست، صدای خنده‌ها، دویدن‌ها و هو کردن‌های شیطنت‌آمیز بچه‌های کوچه و احتمالاً ضجه‌های مددجویانهٔ علی از تنها پنجره‌ای که به کوچه باز شده است، شنیده می‌شود. 🔸سرانجام علی از دست بچه‌ها می‌گریزد، به خانه پناه می‌آورد و در پله‌های طبقات زیرین ساختمان، صدای پای علی در دویدنی سراسیمه، شیون یک کودک در برخوردی غیرمترقبه و در نهایت ورود علی به خانه. علی گوژپشت است و گویی سرش پایین‌تر از قوز کمر، روی سینه‌اش قرار گرفته است. اعضای بدقوارهٔ بدن و اسباب نامنظم صورتش به او هیبتی بخشیده است که ترس این کودک یا هر کودک دیگری را توجیه می‌کند. علی خسته و وحشت‌زده ایستاده است که در تداوم شیون‌های کودک، هجوم کسی را به خانه احساس می‌کند. 📚 @ketab_Et