[
#عشق_نامہ💌 ]
#نخل_های_بی_سر
#قسمت_پنجاه_هشتم
ناصر دوباره ساعتش را نگاه مي كند و نگرانِ دير آمدن بچه هاست، 😢
اما جاسم كه از پله ها بالا مي آيد تا پست را تحويل بگيرد، نگراني را از دل بيرون مي كنـد
و از اينكه مي تواند اقلاً رنگ و روي بچه ها را ببيند و نتيجه گفتگوها را حـدس بزند خوشحال مي شود.😃
دوربـين و بـي سـيم را در اختيـار جاسـم مـي گـذارد و ميخواهد از پله ها پايين برود، كه صداي جيپ سپاه، بلند مـي شـود .🧐
از شـكاف ديوار زخم خورد ة سنگر، ماشين را مي جويد و وقتي هيكل تكيدة صالح و بـدن
كوفتة فرهاد را مي بيند، سرش را پايين مي دزدد و قدري همانجا مـي مانـد . 😞
بعـد فكري مي كند و ناگهان از جا كنده مي شـود و بـه طبقـة پـايين سـاختمان خيـز
برميدارد. 🧐
كفش هايش را از پا درمي آورد، به گوشة اتاق مي دود و تـنش را روي پتوهاي ولو شده مي اندازد و خود را به خواب ميزند. 😴
جيپ كنار ديوار از نفس مي افتـد و صـداي پـاي بچـه هـا در گـوش ناصـر ميپيچد.👂🏻
دوست دارد چهرة صالح و فرهاد را ببيند، اما نميتواند. ☹️
صداي پايشان تا آستانة در آمده است. گوشهاي ناصر تيز ميشود. 👂🏻
ـ هيس!
صداي صالح را مي شناسد. «چرا گفت هيس؟ »🤫
دلش شور مي زنـد و نگـران منتظر شنيدن حرفها ميماند. 🥺
فرهاد و صالح كفش هايشان را از پا درمي آورند و آرام، تن كوفتة خود را بار ديوار اتاق مي كنند. ناصر گوش خوابانده تا از نتيجة گفتگوها چيزي بفهمد، امـا سكوت كرده اند و بناي حـرف زدن ندارنـد . 😢
صـبر مـي كنـد و همچنـان منتظـر ميماند، اما صدايي از آن دو به گوش نمي رسد.🤨
حوصله اش سر رفته؛ مي خواهد بلند شود و داد بزند كه صداي صالح دوباره به گوشش ميخورد:
ـ كثافت خيانتكار! 😡
ـ هيس؛ ناصر...!🤫
ناصر مي خواهد از جا بپرد و حالا كـه سـرنخي بـه دسـت آورده مـاجرا را بپرسد، اما صالح بلافاصله ادامه ميدهد:
ـ بذار بفهمه؛ بذار حقيقتو بدونه .😤
ما كي رو داريم گول مي زنـيم؟ مگـه ناصـر
همون روزهاي اول نگفت من مي ترسم قصد خيانت در كار باشه؟ واالله اون خودش جريانو ميدونه؛ بدنشم به خاطر همين چيزها به لرزه افتاده. 😭
ناصر نتيجة گفتگو با رئيس جمهور را بو مي برد و مي خواهد بلنـد شـود كـه
دوباره صداي صالح پشيمانش ميكند:
ـ جهانآرا مي گه بابا اگه مهمات بهمون رسونده بودي شهر سقوط نمي كـرد و اين همه گل پرپر نمي شد؛ با كمال وقاحت درمي آد مـي گـه : «مگـه تـوپ و تانك، نقل و نباته كه من بين شما تقسيم كنم؟»😡
[در دنیاے مدࢪن📱
به سبک قدیمے با تو سخن میگویم اے عشق دیرین♥️]
Eitaa.com/Khadem_Majazi