هر نسيمي كه نصيب از گل و باران ببرد مي تواند خبر از مصر به كنعان ببرد آه از عشق كه يك مرتبه تصميم گرفت: يوسف از چاه درآورده به زندان ببرد واي بر تلخي فرجام رعيت پسری كه بخواهد دلي از دختر يك خان ببرد ماهرویی دل من برده و ترسم اين است سرمه بر چشم كشد،زيره به كرمان ببرد دودلم اينكه بيايد من معمولي را سر و سامان بدهد يا سر و سامان ببرد ‌🆔@Nabzghalam