💜📎💜📎💜📎💜📎💜
📎💜📎💜📎💜📎💜
💜📎💜📎💜📎💜
📎💜📎💜📎💜
💜📎💜📎💜
📎💜📎💜
💜📎💜
📎💜
💜
#پارت_
#ماهورآ
#نویسنده_سیین_باقری
❌کپی حرام پیگرد قانونی دارد❌
این پسره چرا زنگ زده بود روی گوشی مارال مگه کارشون با همدیگه تموم نشده بود مگه از همدیگه دل نبریده بودن دیگه چرا زنگ زده بود
میخواست چیو ثابت کنه بگه کیه چیه چیکارست
پولدارع برای خودش داره مهندسه برای خودشه بچه زرنگه برای خودشه بدرک که چیکارست بدرک که از ما سرتر بوده همیشه به جهنم که اون خوش خورده خوش پوشیده خوش گشته و ما تو فقر و بدبختی دست و پا زدیم
همه ی اینا به ما ربطی نداشت که به خودش اجازه بده بعد از ترک مارال بازهم بهش زنگ بزنه و حال دلش رو خراب کنه
گوشیو پرت کردم سمت مخالف مارال و تو صورتش تشر زدم و گفتم
_چیه چی شده نکنه فکر کردی ذلیل و بیچاره ای که این آدم به خودش اجازه بده برای تو زنگ بزنه و حالت رو خراب کنه تو بشینی عین بدبخت بیچاره ها زار زار گریه کنی
شونه هاشو گرفتم و تکونش دادم گفتم
_نه جونم از این خبرا نیست تو خوب میشی زیباییت برمیگرده صورتت درست میشه دوباره میشی همون مارالی که از همه دلبری می کرد ولی این وسط اونی که ضرر میکنه همین پسره امیرحسینه که به زندگی تو گند زد به اسم عاشقی، گند زد به رسم عاشقی و رفت فکر نکن اینقدر بدبختی که اجازه اینو داری بعد از زنگ زدن این پسر بشینی و گریه کنی حواست باشه که تو یه خواهر داری یه برادر مثل حیدر داری که عین کوه پشتتن هیچ وقت اجازه نمیدم خواهرم زیر دست و پای غرور یه پسر از خدا بی خبر اینجوری له بشه
مارال وقتی این حرفا رو شنید سکوت کرد و نگاهم کرد انگار چشمه اشکش خشک شد و روی صورتش ردی از خیسی انداخت
مارال ساکت شده بود و نگاهم می کرد فکر نمی کرد من تا این حد حامیش باشم و بتونم تو موقعیتی که در حال گریه کردنه بهش تشر بزنم من همیشه ناز مارال را می خریدم و سعی میکردم با ناز کشیدن ازشحالشو خوب کنم ولی این بار فرق می کرد نباید ارزش خودش رو کم میدونست باید میفهمید که قرار نیست به این شکل بمونه که در برابر غرور نشون دادن پسری که اصلا مورد تایید هیچ کدوم از ما نبود سکوت کنه و یا گریه کنه
مارال باید متوجه می شد که ارزش اون هنوز هم جایگاه بالایی داره
همان موقع کسی به در کوبید و بعدش صدای آرش بلند شد و گفت
_ اجازه میدین دخالت کنم
مارال اخم کرد سرشو انداخت پایین من سرمو برگردوندم سمت آرش گفتم
_ نفرمایید دخالت چیه ما شما را بیشتر از این پسر عمه که پشت خط بود و خواهرم را آزار میداد قبول داریم
لبخند شرمگینی زد و سرشو انداخت پایین و گفت
_ مارال خانم هنوز هم به حدی زیبا هستند که بخوان از چشم هر کسی دلبری کنند مارال خانم همیشه زیبا بودن
آرش جوری حرفا حرفاش رو به زبان آورد که دل من که هیچ دل مارال هم به لرزه افتاد
دل من از این که نمی دونستم منظورش از این حرفا چیه و دل مارال از اینکه دقیقاً فهمیده بود منظور آرش از این حرفها چیه
تو این موقعیت خطیر و حساس خدا رو شکر میکردم که شخصی مثل آرش در کنار ما بود و می تونست توی جو های مختلف بهمون روحیه بده
رفتن به پارت اول👇
https://eitaa.com/MaHouraA/5
💜
📎💜
💜📎💜
📎💜📎💜
💜📎💜📎💜
📎💜📎💜📎💜
💜📎💜📎💜📎💜
📎💜📎💜📎💜📎💜
💜📎💜📎💜📎💜📎💜