وه که خدا آب زند راه را گل بزند سر در درگاه را قاب کند عکس رخ ماه را هدیه ی شاهانه دهد شاه را سپس. به اذن ربّ حیّ جلیل وحی بَرَد به مصطفی جبریل که هدیه ای داده خدا از شعف چه هدیه ای گوهر پاک صدف چه گوهری پاک چو دُرّ نجف کنون رسد به گوش ات از هر طرف از لب جبریل و ملک زمزمه آمده دخت حیدر و فاطمه مژده که‌ هنگام بهار آمده ست حاصل باغبان به بار آمده ست غنچه ی گل به شاخسار آمده ست فاطمه‌ ای علی تبار آمده ست نور خداوند شده‌ منجلی آمده عشق فاطمه و علی شب شبِ میلاد و چه نیکو شب است نغمه ی آل مصطفی یا رب است ز آسمان بر قدمش کوکب است زِینِ اَبَ ست و نام او زینب است قیامتی بپاست در عالمین آمده یار مجتبی و حسین هم که به اقتدار چون حیدر ست هم به حیا فاطمه را دختر ست هم که حسين و حسن دیگرست هم به جزا شفیعه ی محشر ست این سخن جمله ی آل کساست زینب ، اعتبار کرب و بلاست دختر شاه و دختر یاس بود ز کودکی معنی احساس بود چقدر بر حسین حساس بود پلهگه منبرش عباس بود فاتح کوفه است و شام بلا زنده ازو واقعه ی کربلا http://eitaa.com/Maddahankhomein