_____ ﷽ _____ وصال؛ مدفن عشق است. برای رسیدن به هر عشقی شاید، اما برای تو؟ نه !! برای تو این قاعده میسر نیست؛ که رسیدن به تو، اصلِ متولد شدن است :). مگر می‌شود در کنار تو بود و از کهنگی ها دست نکشید؟ تو را عشق نمی‌نامند و تو فراتر از عشقی، فراتر از دوست داشتن، فراتر از مهر و محبت، فراتر از هر بلندایی. تو ماهیت امیدی؛ ماهیت زیبایی؛ ماهیت مهربانی؛ ماهیت عدالت؛ ماهیتِ تمام خوبی های هستی. نامِ تو پسوند و پیشوند نمی خواهد که نام تو، یکی‌ست. دیدنت عقده‌ی دل را می‌گشاید و دعایت زندگیِ خراب و فرسوده را، مرمت می‌بخشد. تو با پاییز و زمستان سرد نمی‌شوی و همیشه قلبت به گرمای تابستان همانند می‌شود. تو محبوبی برای آنان که محبوبی ندارند، معشوقی برای آنان که عشقی ندارند، مغفوری برای آنان که راه بازگشتی ندارند. تو حضرتِ صبری برای درماندگان، و دوایی برای درد های بی درمانِ روح. حضور توست که زینت بخش دنیای ماست و از دعای توست که ما هنوز زنده ایم. تو حضرتِ بارانی برای چشم های خشکیده در راه انتظار؛ بهاری برای شاخه های خشکیده؛ تابستانی برای دل های سرما دیده؛ پاییزی برای مرمتِ دل های ما؛ و زمستانی برای سوزاندن استخوان هایمان، از دوست داشتنت؛ تو چهار فصلِ این دنیای بی رنگ و آبی. کاش بیایی و با آمدنت، روشنی ببخشی به مجلسِ تاریکِ دل های نا بینای ما :). کاش بیایی .. حضرتِ موعود؛ مهدی جان !! [ | برای بلندای نام بلند مرتبه ات حضرتِ پدر؛ چهارشنبه ۱ آذر ۱۴۰۲ ]