#دختری_که_من_باشم
پارت۳۷
با حرص دستمو کشیدم رو سرم که باعث شد موهام و روسری بریزه به هم گفتم خب چی کار
کنم عادت ندارم خب برش دار
پوفی کردمو و گفتم یه بار خواستم برش دارم پرستار اینقد سرم داد کشید که نگو!
الان من اینجام پرستارا نمیان اگه میخوای درش بیار
نیشم باز شد با خوشحالی گفتم واقعا؟
سرشو به علامت مثبت تکون داد با به حرکت روسری رو از سرم کشیدم و پرت کردم اون سر تخت با تمام احساس گفتم اخیش ... ازادی
از حرفم خندش گرفت.
من چیه خب؟ خودت فکر کن صبح تا صب بعد صبم تا صبح به چیزی گره کنن دور سرت حوصله
ادم تنگ میشه خب
دستی کشیدم تو موهامو با انگشتام شونشون کردم
اخه من از اول زندگیم روسری سرم نکردم
من فکر کردی من سرم کردم؟ خب منم مثه تو فقط چادر سرم میکنم اونم اونقد میکشم جلو تا
خودش پوشیده باشه تازه گره هم نداره
راس میگی خب
یه ذره نگاهم کرد و گفت گوشات بلبلیه گوشی که یه کم بزرگه و به سمت بیرون متمایله)
دستی کشیدم رو گوشمو و گفتم خب هر خوشگلی یه عیبی داره
خندید و گفت: صد البته
تکیه دادم به بالشتمو و گفتم راستی تو هیچی از خودت به من نگفتی من تموم زنگیمو گفتم
خب تو کار بدی کردی ادم برای هر کسی هر چیزی رو نمیگه
راستم میگفت بیخودی جو گیر شده بودم چون یه ذره روی خوش بهم نشون داد هر چی بود براش گفتم
سرمو تکون دادم و گفتم اره خب راست میگی