هدایت شده از مَهجور
خدمت‌کارِ خانه‌ی حسین بود.. در راه که مـی‌آمد گل‌های کنـار راه به چشمش زیبا آمـد. نشست و دستـه گلی درسـت کرد. به خانه که رسید دسته گل را مقابل امام گذاشت. گل را بوییدنـد و صلوات فرسـتـادند و فرمودند: ' تو در راه خدا آزادی، برو ! ' کنیز از هدیه‌ی امام جا خورد. یک دسته گل، در مقابلش آزادی . . . ! کسـی گفت: ( دسته گل که ارزشی ندارد در مقـابلـش بـرده‌ای آزاد شـود ! ) حسین‌فاطمه‌س' نگاه از گل گرفتند و فرمودند: ( خدا به ما این‌طور یاد داده اسـت.. در قرآن.. وقتی به شما سلام می‌کنند، بهتر از آن پاسخ دهید یا مثلِ آن.. ) - بحارالانوار | ج۴۴ | ص۱۹۵