داروخانه معنوی
#احسن_القصص 🍀علامه میرجهانی (۱۰): علامه میرجهانی گفته بود: از حرم امام هشتم(ع) بیرون آمدم که باران
🍀علامه میرجهانی(۱۱) دختر علامه خواب دیده بود. سید جلیل القدری روز جمعه به خانه آنها می آید و در حوض خانه غسل می کند. دختر، صبح خواب را برای پدرش تعریف کرده بود. دو ساعت بعد در خانه به صدا درمی آید. علامه در را باز می کند. سید جلیل القدر و بزرگواری پشت در خانه بوده است. سید اجازه ورود می خواهد. علامه او را به داخل منزل راهنمایی می کند. احوالپرسی می کنند. سید می گوید: آب حوض تمیز است. اگر اجازه بدهید در آن غسل کنیم (غسل جمعه). بعد حوله و لنگ می خواهد. می گوید: «تعبیر خواب صبیه (دختر) شما هم شد.» علامه پیش خودش فکر می کند: «ایشان هم از خواب دخترم اطلاع دارند.» سید از علامه اجازه مرخصی می خواهد. وقت رفتن از علامه می پرسید: «شما درباره سید حسنی هم چیزی نوشته اید؟» علامه می گوید: «بله!»4 سید می گوید: «من همان سید هستم... به زودی زود.» «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2