#احسن_القصص
🍀آیت الله شیخ جعفر مجتهدی(۶۰)
تا آن روز و قبل از شنیدن آن هاتف غیبی و ندای ملکوتی موفق شده بودم بسیاری از نیروهای طبیعت را تحت فرمان درآورم ، به طوری که در هر محولی حضور داشتم ، عده ای از جنیان حاضر بودند و دستوراتی که یه آن ها می دادم اطاعت می کردند .
در آن ایام در یکی از اتاق های طبقه ی فوقانی منزل پدرم در شهر تبریز زنگی می کردم ، در آن اتاق ، ظروف قدیمی زیادی وجود داشت ، از جمله دو عدد ظرف مرغی عتیقه شبیه به هم و بسیار گران قیمت که در دو طرف آن ، آینه قرار داشت ، یک روز که از خانه خارج شده بودم ، مادرم برای نظافت و سر و سامان دادن وارد اتاق شده و متوجه می شود که یکی از ظرف های کنار آینه نیست ! او گمان می کند که من آن ظرف را به خاطر تهیه مواد شیمیایی جهت به دست آوردن کیمیا فروخته ام ، هنگامی که به منزل باز گشته ام ، با لحنی شدید به من گفت : جعفر ! چرا اسباب منزل را می فروشی ؟
در جواب گفتم من چنین کاری نکرده ام !
مادرم گفت : یکی از ظرف های کنار آینه نیست ! به ایشان گفتم شاید ظرف را در جای دیگر قرار داده باشم ، سپس به اتاق رفتم و دیدم که یکی ا ظرف ها در جای خودش نیست ، فهمیدم که ناپدید شدن ظرف توسط اجنه انجام گرفته ، لذا فورن مامور و موکل مخصوص جنی را احضار کردم و از او پرسیدم کاسه ی مرغی را به کجا برده ای ؟
او در تعجب گفت اوصاف این یک جفت کاسه ی قدیمی را برای پادشاهمان بیان کرده بودیم و او علاقه ی شدیدی به دیدن آن ها پیدا کرد ، لذا امر کرد یکی از آن ها را نزدش ببریم و بعد از مشاهده بر گردانیم .
به او گفتم : یک نماز مستحبی دو رکعتی می خوانم . اگر تا پایان نماز ، ظرف در جای خود نباشد شما را به شدت تنبیه کرده و خواهم سوزاند . مشغول نماز شدم ، در تشهد نظر به طاقچه انداختم و دیدم ظرف در جای خود قرار گرفته است ، آن گاه مادرم را صدا کرده و گفتم ظرف ها که در جای خود می باشند.
ادامه دارد...
#شرح_حال_اولیاء_خدا
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2