مطلع عشق
قسمت 2⃣1⃣ دفاع مقدس 🍃واژه دفاع مقدس در همان سال های ابتدایی جنگ بر سر زبان ها افتاد. بیشتر نیروها
3⃣1⃣ ترور 🍃منافقین در روزهای خرداد سال 1360 اعلام جنگ خیابانی کردند. در آن زمان آنها دستشان به خون 12000 هزار انسان بی گناه آلوده شد. بسیاری از افراد بدلیل داشتن چهره حزب اللهی مورد هجوم منافقین قرار گرفتند. آنها مصطفی را شناسایی کرده بودند تا ترور کنند. 🍃مصطفی برای سخنرانی به دانشگاه دعوت شده بود. مصطفی با موتور آمده بود. طبق معمول می خواست با موتور برگردد. اما بچه های سپاه مانع شدند. گفتند ماشین آماده است، صلاح نیست شما با موتور بروید. مصطفی موتور را به یکی از دوستان داد و سوار ماشین شد. 🍃وقتی به خانه آمد هنوز دوستش نرسیده بود. عصر بود که خبر رسید راننده موتور مصطفی مورد حمله ی منافقین قرار گرفته! تیم ترور منافقین، موتور مصطفی را شناسایی کرده بودند. بعد از مراسم موتور را تعقیب کردند و در یکی از خیابان ها راننده را به رگبار بستند. خدا را شکر راننده زنده ماند و فقط مجروح شده بود. اما بعد از آن از طرف سپاه برای آقا مصطفی محافظ قرار دادند. 📚 کتاب مصطفی، صفحه 76 الی 77 قسمت 4⃣1⃣ ترور 🍃ظهر در گرماگرم نبرد چند خبرنگار خارجی به مواضع ما آمدند. آنها می خواستند شکست محاصره ی آبادان را ببینند. صدام گفته بود: اگر بخواهند به آبادان بروند باید از من اجازه بگیرند اما حالا! درخواست آنها مصاحبه با فرمانده، منطقه بود. با آنها جلوتر آمدم. 🍃کمی دنبال مصطفی گشتم. یکدفعه او را دیدم. مصطفی در حال آر پی جی زدن بود! رو به خبرنگارها، مصطفی را نشان دادم و گفتم: همون که لباس سپاه پوشیده و آر پی جی می زنه فرمانده عملیات هست. برید کنار تانک سوخته و باهاش مصاحبه کنید. خبرنگار انگلیسی سرش را به نشانه تعجب تکان داد. بعد مکثی کرد و گفت: همه چیز این جبهه عجیب است. فرماندهان شما هم عجیب هستند. 📚 کتاب مصطفی، صفحه 81