🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🔴 بخش دوم
🔵 عرفان در خانواده
✅ یک بار منزلشان بودم صبیه( دختر) ایشان زنگ زد. آنقدر شیرین و ناب بود که من هر چه (تلاش) میکنم تا بتوانم مثل ایشان برخورد کنم، نمیتوانم! این واقعیت بود. نه اینکه پیش ما اینگونه عمل میکرد. همیشه اینطور بودند. مثلاً میفرمودند: «گُلم!»، «عزیزم!»، «جانم!». یک طوری صحبت میکردند که ما شگفتزده میشدیم.
🔵 فرصتطلبنبودن
✅ ایشان گاهی به واسطه موقعیت اجتماعی و عالمانهای که داشتند، به ما و دیگران درس میدادند. ایشان که از مسجد معصومیه به سمت منزل برمیگشت، برخی از اطرافیان در مسیر برگشت مردم میدیدند که طلبهها دور ایشان هستند. یکی از این بازاریها آمد به ایشان خدمتی کند. او وسیلهای که ایشان خریده بود، آورد منزل. ایشان خیلی تشکر کرد، ولی فرمود: به شرطی قبول میکنم که مقداری پول به شما بدهم. شخص گفت: من خودم خواستم. ایشان فرمود: به شرطی قبول میکنم که مبلغی را به شما بدهم. بنای ایشان این بود که دوست نداشت به عنوان عالِمبودن، متنعم شود و خوشش بیاید. اصلاً دوست نداشت که از این موقعیتی که دارد، (سوء)استفاده کند. بلکه کاری میکرد که جبرانِ دَه برابر شود.
🔵 تواضع با رفتگر
✅ یک بار رفتگری آمده بود زباله ببرد. حضرت استاد او را به منزل دعوت کرد و برایش شیرینی آورد و پذیرایی کرد و خیلی به او احترام کرد. یکی به ایشان گفت: شما چرا او را به منزل راه میدهی ؟ فرمود: پسرجان، تو از کجا میدانی که در قیامت، این شخص جلوتر از من نباشد! تو از کجا میدانی؟ این حرفها چیست؟ نوعِ نگاهش به دیگران به گونۀ دیگری بود. حضرت استاد میگفت: خدایا، شُکرت که همه دارند به من خدمت میکنند تا درس بخوانم و من هم باید خدمت کنم تا عضو زائدِ جامعه نباشم. بیان همیشگیِ ایشان این بود. سبک کارشان اینگونه بود.
🔵 مربی واقعی
✅ ایشان در همه جا الگو بود. حتی در برنامه درسی که چگونه یک طلبه را با یک آدابی تربیت کند. گاهی با رفتارش نشان میداد که نباید طلبه این کار را انجام دهد و واقعاً مربّی بود، به تمام معنا. یک چنین شخصیتی، قابل عرضه و قابل بازخوانی است. بازخوانی سرمایه ما است تا به ما قوت دهد و این مسیر را بفهمیم.
🔵 بررسی مکتب سلوکی علامه حسنزاده آملی رحمتاللهعلیه
✅ چون موضوع بحث ما عرفان در وادی عمل است، اجازه بدهید ما برخی از مباحث ایشان را در چند جلسه بگوییم. اگر یک سال هم شد، مانعی ندارد؛ چون نکتههای نابی دارد. مکتب سلوکی ایشان باید بررسی شود. ایشان یک مکتب سلوکیِ نابی داشت که برگرفته از مکتب سلوکی علامه و پیشینیان است و باید ایشان را شناخت که دانستن آن میتواند دلها را خیلی آباد کند.
🔵 قلۀ توحید
✅ حضرت استاد در توحید به قله رسید؛ به تجلّی ذاتی رسید. شیوهای داشت که به اینجا ختم میشد.
🔵 پرکاری
✅ ایشان مراقبه تام داشتند و (با همین مراقبه) دوازده ساعت در روز درس داشتند. این اواخر فرمودند: بحمدالله مانند یک طلبۀ جوان روزی دوازده ساعت کار میکنم که آن موقع من خودم دوازده ساعت کار نمیکردم! واقعاً ایشان اوج بودند؛ برخی، مسائل ایشان را باور ندارند؛ خبر ندارند! این واقعیتی است. واقعیت این است که ایشان به اوج رسید. آنچه در عرفان و عرفان عملی گفته میشود؛ در توحید ناب گفته میشود، ایشان به آنجا رسید.
🔵 چله پشتِ چله
ایشان از سال ۱۳۴۷ درگیر مسائل شهودی بودند و در حوزه توحید سِیر میکردند. بعد از آنکه دستوری از علامه گرفتند شروع کردند به چلهگرفتن. ایشان میفرمود: هشتدَه چله را به هم وصل کردم. الهینامه برای همین سالها است. در این آثار هر چه را آورده است، همهاش ناب است. چنین شخصیتی که به اینجا رسید و در فضای عرفانی سِیر کرد و به لحاظ کار علمی هم از هیچ عالِم علمی کم نداشت. این هم نکتهای است که چگونه میشود هم مراقبه تام داشت و هم درس خواند. بعداً این را توضیح میدهیم.
🔵 راه پر زحمت
✅ ایشان تجربیات خالصی داشتند که همه باید بِشنوند. از بزرگان باید شنید؛ بزرگانی که الگو میشوند برای ما مهم است. راهی رفتنی است که پر زحمت است و ایشان این راه را رفته است.
🔵 هم درس و هم کار روحی
✅ در این مکتب سلوکی، خیلی بحثها است. یک تجربیاتی کلی است که به درد همه طلاب میخورد. بعضی از کسانی که به کار روحی مشغول میشوند، در کار درسی نیستند یا در آن ضعیفاند و یا به صفر میرسانند. اگرچه برخی هستند که یکیدو سالی، کار علمی را کم میکنند. مثلاً صائنالدین اِبنِ تُرکه در دورهای کار علمی را کم کرده است. ولی همیشه بوده است. اما برخی میگویند: کار علمی فَضل است! خیلی جدی نیست.