━━━━━✤✤﷽✤✤━━━━ امروز بابای ته تغاری می خواستن جائی برن و نمی تونستن ایشونو با خودشون ببرن🤷‍♂ و این یعنی وقت پرت کردن حواس ته تغاری بود💁‍♀ نشستم کنارشو با ذوق و شوق گفتم بیا چشم بزاریم تا بابائی قایم بشه و ما پیداش کنیم🤗🤓🧐 بعد بردمش جلوی دیوار و گفتم چشمامونو ببندیم و بشموریم🙂🙃 ته تغاری باباشو صدا زد و خواست که اونم بیاد چشم بزاره😄 گفتم بابا باید قایم بشه😃ما هم تا بیستو‌ می شماریم و می ریم پیداش می کنیم. خلاصه ده، بیست، سی، چهل ... همینطور شمردم و بابا کم کم و آهسته آهسته رفتن 🤗 بعد دنبال بابا گشتیم. گفتم: «خب بریم ببینیم بابا کجاست؟!🤔 حتما رفته توی اتاق قایم شده🤫» ته تغاری هم با خوشحالی دنبال بابا می گشت پشت در تو آشپزخونه پشت پرده حتی زیر کیف داداش و زیر صندلی خودشم گشت🤭😄 اما بابا هیج جا نبود🤔☺️ خلاصه من مشغول کارم شدم و ته تغاری تا باباشون برگردن چند باری گفت بابا نیش( نیست)😆😅 هنوز داشت دنبالش می گشت😂 وقتی هم بابا درو باز کردن و اومدن خونه، ته تغاری با شادی دوید و داد زد و گفت: «بابا پیدا شد، بابا پیدا شد☺️🙃» خلاصه هم نگذاشتیم ته تغاری به گریه بیوفته و بی قراری کنه، هم با هم یه بازی هیجان انگیز انجام دادیم.😎✅ ✅هر وقت دلبندتون بهونه ی باباشون را می گیرن، با هم دنبال بابا بگردین🙂😅👏👏👏 ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯ ━━━━━✤✦✤✦✤━━━━