داستان محمد بن سیرین و زن هوس ران ❣✨جوانڪ شاگرد بزاز، بی خبر بود ڪه چه دامی در راهش گسترده شده. او نمی‏دانست این زن زیبا و متشخص ڪه به بهانه خرید پارچه به مغازه آنها رفت و آمد می‏ڪند، عاشق دلباخته او است، و در قلبش طوفانی از عشق و هوس و تمنا بر پاست. ✨❣یڪ روز همان زن به در مغازه آمد و دستور داد مقدار زیادی جنس بزازی‏ جدا ڪردند، آنگاه به عذر اینڪه قادر به حمل اینها نیستم، به علاوه پول‏ همراه ندارم، گفت: " پارچه‏ ها را بدهید این جوان بیاورد، و در خانه‏ به من تحویل دهد و پول بگیرد ". ❣✨مقدمات ڪار قبلا از طرف زن فراهم شده بود، خانه از اغیار خالی بود، جز چند ڪنیز اهل سر، ڪسی در خانه نبود. محمد بن سیرین - ڪه عنفوان جوانی را طی می‏کرد و از زیبایی بی بهره نبود - پارچه ‏ها را به دوش گرفت و همراه آن زن آمد. تا به درون خانه داخل شد در از پشت بسته شد. ✨❣ابن سیرین به داخل اطاقی مجلل راهنمایی گشت. او منتظر بود ڪه خانم هر چه زودتر بیاید، جنس را تحویل بگیرد و پول را بپردازد. انتظار به طول انجامید. پس از مدتی پرده بالا رفت. خانم در حالی ڪه خود را هفت قلم آرایش ڪرده بود، با هزار عشوه پا به درون اطاق‏ گذاشت. ❣✨ابن سیرین در یڪ لحظه ڪوتاه فهمید ڪه دامی برایش گسترده شده ‏خواهش ڪرد، فایده نبخشید. گفت چاره‏ای نیست باید ڪام مرا بر آوری. و همین ڪه دید ابن سیرین در عقیده خود پا فشاری می‏ڪند، او را تهدید ڪرد، گفت: " اگر به عشق من احترام نگذاری و مرا ڪامیاب نسازی، الان فریاد می‏ڪشم و می‏گویم این جوان نسبت به من قصد سوء دارد. آنگاه معلوم است ڪه‏ چه بر سر تو خواهد آمد ". ✨❣موی بر بدن ابن سیرین راست شد. از طرفی ایمان و عقیده و تقوا به او فرمان می‏داد ڪه پاڪدامنی خود را حفظ ڪن. از طرف دیگر سر باز زدن از تمنای آن زن به قیمت جان و آبرو و همه چیزش تمام می‏شد. چاره‏ای جز اظهار تسلیم ندید. اما فڪری مثل برق از خاطرش گذشت. ❣✨فڪر ڪرد یڪ راه‏ باقی است، ڪاری ڪنم ڪه عشق این زن تبدیل به نفرت شود و خودش از من‏ دست بردارد. اگر بخواهم دامن تقوا را از آلودگی حفظ ڪنم، باید یڪ‏ لحظه آلودگی ظاهر را تحمل ڪنم. ✨❣ به بهانه قضاء حاجت، از اطاق بیرون‏ رفت، بعد از ڪمی با سر و صورت و لباس آلوده از دستشویی برگشت. و به طرف زن آمد. تا چشم آن زن به او افتاد، روی درهم ڪشید و فورا او را از منزل خارج ڪرد.محمد خود را به نزدیڪی آب روانی رساند و خود را شست، تنش برای همیشه بوی عطری بر خود گرفت از هرجا ڪه عبور می ڪرد همه متوجه می شدند ګه محمد ابن سیرین از اینجا گذشته است. آری محمد با این نقشه پای بر نفس خویش نهاد و پوزه شیطان را بخاڪ مالید و از مهلڪه نجات یافت. ❣✨محمد همان ابن سیرین معروف است ڪه به تعبیر خواب معروف است. بزرگان و عارفان گویند هرڪه بر شهوت خویش غلبه ڪند خداوند چون حضرت یوسف بر او علم خوابگزاری عطا نماید. و او نیز یڪی از همان مردان بزرگ و وارسته است. ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi