👻👻😬👻😬😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻 👻😬👻😬 👻😬👻 👻😬 👻 ࢪمآن⇩ 👋👀بچھ‌مثبٺ👀👋 کلید اتاق مونو گرفتیم و سوار اسانسور شدیم و طبقه اخر رو کامیار زد. خواستم چیزی بگم که جلو اومد و خم شد روم متعجب بهش نگاه کردم که خندید و فهمید نقشه ای داره و کنار گوشم لب زد: - دوربین داره همه جا هیچی نگو. بعد هم با خنده عقب رفت و منم مثل خودش خندیدم . خدایا بهمون رحم کنه. اسانسور وایساد و بیرون اومدیم دو تا واحد بیشتر نبود توی این طبقه . در یکی از واحد ها که راه پله توی روش بود و کامیار وا کرد و داخل رفتیم. می ترسیدم اینجا هم دوربین باشه. صدای پیامک گوشیم اومد و سامیار بود. که اطلاعات و بهش دادم و روی اولین مبل نشستم و شروع کردم به چت کردن کامیار داشت وسایل و میچید و زیر چشمی اطراف و نگاه می کرد مبادا دوربین تو اتاق باشه. بعد نیم ساعت کنارم نشست و توی لب تاب چیزی تایپ کرد: - فعلا لباس عوض نکن حمام نرو امشب برای 1 دقیقه هم که شده حواس همه رو باید پرت کنی یه نگاه به سیستم ها بکنم. منم ریلکس تکیه داده بودم و نگاهش می کردم و مثلا فاز رمانتیک بود و لبخند ژکوند به روش می پاشیدم