💠 زمستان های جزیزه استخوان می ترکاند. شب بود و سرما. نیمه شب دیدم مقصود رفت سمت اب. شروع کرد به غسل. گفتم یخ می زنی؟
چیزی نگفت. ایستاد به نماز شب. حال و هوای خوشی داشت. گفتم نماز شب که واجب نبود تو این سرما!
گفت: عاشق که باشی سرما و گرما دیگه روت اثری نداره, لذت عبادتت هم بیشتر می شه!
💠 نیمه شب قرار بود اعزام بشه. بر خلاف همیشه که ارام و بی صدا می رفت. همه خانواده را بیدار کرد و با همه روبوسی و خداحافظی کرد.
وقتی از در خارج می شد, گفتم:خدایا این فرزند را از من قبول کن!
اخرین دیدارش بود.
🌱🍃🌱
#شهید مقصود صالحی
#شهدای_فارس
مسؤل پرسنلی تیپ حضرت یونس(ص)
🌱🌷🌱🌷
#نشردهید