⚘️﷽ 〰〰〰〰〰 نمی‌رود زِ یادم نیمه‌های شب بود یا برای نماز صبح بیدار شده بود، یادم نیست. نشسته بود لبه‌ی تخت و داشت پیام‌های گوشیِ همیشه پُر پیامش را چک می‌کرد. صداش را از بین لب‌هاش پرت کرد بيرون، و تاریکی و سکوت خانه را خراش داد: زینب! گرمای خواب یکباره از چشم‌هام پرید: چی شده؟! گفت: حاج قاسمو زدن! و بلند بلند گریه کرد. پنجشنبه ۱۳ دی ۱۴۰۳ ✍ 〰〰〰〰〰 🔻 〰〰〰〰〰 "اللهم بارک لمولانا صاحب‌الزمان(عج)" ╭═━⊰🍃🌼🍃⊱━═╮ @Namazeavalevaght ╰═━⊰🍃🌼🍃⊱━═╯