۵ یهو فرمانده اومد سمتم و به من گفت دقیقا به من بگو چی شنیدی گفتم شنیدم که یکیشون گفت عجب نقشه ای کشیدی و یکی هم گفت هیچکس نمیفهمه کارمن بوده بهت گفتم‌ من‌ کارمو بلدم اعدامش کنن از این شهر میریم فرمانده یکم فکر کرد و رفت چند تا تماس گرفت و اون اعدام کنسل شد و اون دوتا پسرم دستگیر کردن من خیلی دوست داشتم بدونم چی شد ولی نمیدونستم اون پسره کیه خانواده ش کی هستن و چطور باید پیگیری کنم میترسیدمم برم دادگاه و شوهرم بفهمه دلم میخواست بدونم عاقبتش چی شد اعدامش نکردن؟ چه اتفاقی افتاد؟ اصلا میرفتم دادگاه می گفتم چی؟ اگه به شوهرم میگفتم می تونست بفهمه چی شده ولی از عاقبتش میترسیدم چند ماه گذشت خیلی دلم میخواست ببینم چی شده و اصلا به کجا رسیدن بی گناهی اون پسر ثابت شد یا نه تا اینکه دوباره بساط اعدام تو محله مون پهن شد رفتم ببینم چی به چیه وقتی که رفتم دیدم همون پسری که پشت سر من بود و میگفت بلدم چیکار کنم و بعد از اعدام از این شهر میریم رو گرفتن و و می‌خواستند اعدام کنن فهمیدم که بی گناهی اون پسر قبلی ثابت شده همین که فهمیدم دلم آروم گرفت انگار ی بار از روی دوشم برداشتن ادامه دارد کپی‌حرام