۶ ولی دیگه مال خودته سند املاک پدریتم مادربزرگت قبل از مرگش داده بود دست من هر موقعی که بخوای بهت میدم گفتم ممنون میشم فردا میام میگیرم اونم قبول کرد بعد مراسم با سجاد رفتیم به خونه خودمون بهم گفت به نظرت کارت درست بود ؟ گفتم چطور؟ لب زد همین که ارثتو خواستی بهش نگاه کردم و گفتم این درسته که مال خودمو بهم بدن با منت سال‌ها توی خونه خودم زندگی کردم و عمه م سرم منت می‌ذاشت که داره منو نگهداری می‌کنه بعدم بابای من انقدر برام بزاره اون وقت من بیام مستاجری؟ فردا اول وقت رفتم خونه عمه م و اسناد ازشون گرفتم بعدم برای بقیه پیغام فرستادم اگر می‌خواید توی مغازه‌های من و خونه‌های من زندگی کنید باید مثل قبل اجاره بدید اولش خیلی بدشون اومد و گفتن تخلیه می‌کنیم اما وقتی دیدن که برای من اصلاً اهمیتی نداره قبول کردن که ماهانه اجاره رو بریزن به حسابم ولی باهام سرسنگین شده بودن یکی دو تاشونم پیغام فرستادن که دیگه حق نداری بیای خونه‌های ما اما برای من مهم نبود اون خونه‌ام که دست مستاجر بود بهش گفتم تخلیه کنم و خودم و شوهرم رفتیم داخلش زندگی کردیم شوهرمم کم کم پرنده فروشیش رو بزرگتر کرد و دستش باز شد اما اخلاقی که داشت و من واقعاً شیفته شده بودم هیچ چشم داشتی به پول‌های من نداشت اصلاً روی پول‌های من حتی حسابم نمی‌کرد اگرم خونه چیزی کم می‌آورد همش تلاش می‌کرد با پولای خودش بخره و دلش نمی‌خواست که من خرج کنم همین به من ثابت کرد که شوهرم اگر احساسی به من داره فقط و فقط به خاطر خودمه نه به خاطر پولام پایان کپی حرام