● - - - - - - - - •✨🌚•- - - - - - - -●
#نیهان#پــارت_574
خواستم جوابی به سخن سمیه دهم اما با دیدن چهرهی هاتف که داخل اتاق شد، بیخیال سخنم شدم و حرفِ دیگری را پیش کشیدم.
- آخه دلمم خیلی درد میکنه.
سمیه با شنیدن جوابِ بی سر و ته من، متعجب خیرهی چشمانم بود اما زیاد طول نکشید تا صدای هاتف بلند شد و شکی که در نگاه سمیه بود برطرف شد.
- اینجا چیکار میکنی، سمیه؟
سمیه سریع از جا بلند شد و درحالی که تلاش میکرد جلوی دستپاچه شدن خودش را بگیرد گفت:
- خودتون گفتید با خانم یکم حرف بزنم، سرگرم بشن تا دکتر میاد.
دلم میخواست ناسزایی بس بزرگ به خودم بفرستم! سمیه هم با امر و دستور هاتف آمده بود. آمده بود تا مرا سرگرم کند و من زود سفرهی دلم را باز کرده بودم.
- گفتم سرگرم کنی تا حالش بد نشه، نگفتم بشین درد و دل کن.
●- - - - - - - - • ✨🌚•
کپی؟راضینیستم.