● - - - - - - - - •✨🌚•- - - - - - - -●
#نیهان#پــارت_580
راست میگفت حتی میتوانستم بگویم به دو روز نکشیده که من به محرمیت هاتف درآمدهام. آن وقت این باردار بودنم چه بود؟
لبخندی عصبی به لب آوردم و درحالی که پوست از لبم میکندم لب زدم:
- شما بلد نیستی تشخیص بدی چرا اسم خودت رو دکتر گذاشتی؟
آرمان از جا بلند شد و درحالی که سمت میز میرفت تا وسایلش را در کیف بگذارد لب زد:
- تشخیص من هيچوقت اشتباه نمیشه.
احساس میکردم دنیا دور سرم در حال گردش است. منِ سیاه بخت باردار بودم؟ امکان نداشت، این حرف دروغی بیش نیست.
ناخواسته ذهنم به سمت شهریار پرواز کرد. به سمت شهریار و آن روز لعنتی، من یادگاری شهریار را نزد خودم داشتم؟
احساس میکردم توان تحمل سرم را به روی گردنم ندارم. گویا که خانهی بزرگ روی سرم ویران شده. این دیگر ته بدبختی من بود اکنون با خیال راحت میتوانستم بگویم من یک بدبختم.
●- - - - - - - - • ✨🌚•
کپی؟راضینیستم.