● - - - - - - - - •✨🌚•- - - - - - - -●
#نیهان#پــارت_606
یلدای من! چقدر جمله و لقب زیبایی بود. احساس میکردم او خوشبختترین دختر است که مادری این چنین مهربان دارد. مادری که مطمئنم اگر تا به امروز با هاتف و رفتارهای زشت و زنندهاش کنار آمده، تنها به خاطر فرزندانش است.
من حتی از این لقب هم محروم بودم. هیچ وقت کسی مرا به مالکیت صدا نزد، همیشه سر نخواستن من حرف بود، سر نبودنم، سر مردنم.
مادری که تنها کسی بود که ذرهای به من اهمیت میداد و مهربانیاش باعث آرامش جانم بود را در کودکی از دست دادم، در سنی کم من بودم و پدری معتاد پدری که از تمام دنیا سیخ و سنگ و موادش از همه چیز مهمتر بود.
شاید اگر تا به امروز مادرم زنده بود، هیچوقت به این روزگار دچار نمیشدم. دچار نمیشدم تبدیل شوم به بازیچهی دست پیرمردی احمق، دچار نمیشدم به اینکه دوبار دوبار فروخته شوم و هرکس رسید حق مالکیت بر من کند.
- نیهان چیزی شد؟
لبخندی به مارال زدم و سرم را به نشانهی نه تکان دادم و آرام گفتم:
- نه، فقط تو فکر پدر و مادرم بودم.
●- - - - - - - - • ✨🌚•
کپی؟راضینیستم.