● - - - - - - - - •✨🌚•- - - - - - - -●
#نیهان#پــارت_631
چشمانم را به زور باز نگه داشتم تا مطمئن شوم هاتف درون حمام میرود یا نه. اوضاعم خیلی خندهدار شده بود جای اینکه با آرامش بخوابم باید با چشمانی باز میخوابیدم.
با بسته شدن درب حمام با خیالی آسوده چشمانم را روی هم گذاشتم و در کمتر از یک ثانیه به خوابی سنگین فرو رفتم.
***
- نیهان؟ نیهان بلند شو.
با صدا زدنهای مکرر چشمانم را به زور باز کردم و با دیدن هاتف که بالای سرم ایستاده بود، دوباره با بیمیلی سرم را زیر پتو بردم تا به ادامهی خوابم برسم.
- بلند شو غذا بخور، بلند شو دیگه!
پشت به او کردم و دستانم را روی گوشهایم گذاشتم تا بلکه بیخیال صدا زدن من شود اما او اهل ناامید شدن نبود.
دستانم را گرفت و با کنار زدنشان گفت:
- بلند شو دیگه! اینقدر بداخلاقی نکن.
●- - - - - - - - • ✨🌚•
کپی؟راضینیستم.