🌴🏴🌴پسر ابوتراب 🌴🏴🌴گاهی دل آدم می‌گیرد. شاید بشود یک جور تحمّلش کرد. گاهی دل آدم بی‌قرار می‌شود. شاید بشود یک جور تابَش آورد. گاهی دل آدم تنگ می‌شود. شاید بشود یک جور صبوری کرد. 🌴🏴🌴دل‌گرفتگی وقتی به اوج می‌رسد برای تحمّلش باید منتظر معجزه بود. بی قراری وقتی بی‌حساب می شود برای قرار گرفتن، باید چشم به آسمان دوخت. دل‌تنگی وقتی از حد می‌گذرد برای درمانش باید به دنبال دمِ مسیحایی گشت. 🌴🏴🌴عزیز دلم! ماه مهربانم! مهربان‌تر از پدر و مهربان‌تر از مادرم! اگر کسی دلش گرفته باشد به اندازۀ همۀ‌ غروب‌های زندگی و هم بی قرار شده باشد به اندازۀ همۀ‌ دریاهای طوفان‌زده و هم دلش تنگ شده باشد به اندازۀ همۀ عاشق‌های فراق زده باید چه خاکی به سر بریزد؟ می‌شود بگویی؟ آخرش هم نتوانستم نازت را اندازه بگیرم! و دلم نفهمیده نسبت میان ناز و مهربانی‌ات را. می‌بینی دارم می‌سوزم؛ ولی به تماشا می‌نشینی. می‌دانم دلت می‌سوزد از سوختن من؛ ولی جلو نمی‌آیی. می‌دانی اگر بدانم سوختن تا کی تداوم دارد شاید تحمّلش برایم آسان‌تر شود؛ ولی نمی‌گویی.🌴🏴🌴 باز شدن دل گرفته، آرام شدن دل بی‌قرار و شفای دل تنگم را نمی‌گویم که نمی‌خواهم؛ ولی هر چه تو صلاح بدانی امّا آقا! هنوز هم نمی‌خواهی بگویی که می‌خواهی با من دوست شوی یا نه؟! قول می‌دهم اگر بگویی که می‌خواهی با من دوست شوی خودم بگردم و پیدا کنم خاکی را که باید به سر بریزم. شبت بخیر پسر ابوتراب! 🌴🍁🌴 🌴🏴🌴 🌴🍁🌴