✅سکینه شعبانی سلام داستان کوتاه از یک مادر دلسوز وکودک روزی خیابان قدم میزدم چشمم به مادری افتاد که بچه رادراغوش گرفته وبه سختی راه میرود خسته بود ولم به حالش سوخت وکمکش کردم سالهای سال گذشت بعد از چندین سال همان کودک راکه اکنون بزرگ شده بود دیدم فرهنگ اوبا فرهنگ مادریکی نبو د مادر مذهبی اما دختر بی حجاب سخت برایش متاثر شدم نزدیکش رفتم باروی گشاده سلامش کردم ایام فاطمیه بود او رابه مسجد بردم تعجب کرد گفتم گوش کن اگه حجاب بد بود مراسم بد بود نیا تودوست داری این گوشیت خدشه ایی بهش واردنشه اما چراخودت رادربرابرنامحرم کوچک میکنی امام جمعه از حجاب سخنرانیهای خوبی کرد دیدم از حال کسی که به مسجد بردمش خوشحال شد از مادرش پرسیدم گفت فوت کرده گفتم برو سرقبرش برایش قران بخوان وبهش قول بده راه فاطمه زهرا س راادامه دهی تاروح مادرت شاد شود اخر اومرابوسید بعدها هروقت اورامی دیدم از دیدنش خوشحال میشدم این تاثیری زیادی دراو به وجود اورد او دیگر زینبی وار شده بود ╔═══🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 •●🕊🌱@Ons_ba_jahad 🌱🕊●• 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃═══╝