واسه من همیشه سخته ترین لحظه ماموریت ها وقتی است که می خواهم به خانمم بگویم دارم می روم ماموریت آن هم چهار پنج ماه طول می کشد و باید مجردی بروم و برنامه تماس و اس ام اس ها هم می شود شرایط قهوه ای شرایط قهوه ای برای خانواده هایی مانند ما یعنی نه می شود خیلی راحت بود و نه جای نگرانی هست خلاصه یعنی حواست به مکالمات باشد آن روز تا رسیدم خانه و مطرح کردم که دارم می روم ماموریت چهار ماهه خانه مان شد کربلا چشمتان روز بد نبیند خانمم کاری کرد که اصلا به زبانم نمی آید حتی گفت حاضرم نون خشک بخوریم اما پیش خودمون باشی اصلا پاشو برو بنایی و کارگری اما شب ها برگرد خونه و اسمی از ماموریت و شرایط قهوه ای و کوفت و زهر مار نیار انگار همه مردند و فقط آسمون سوراخ شده که تو را می فرستن این ور و اون ور شوهر معصومه و شوهر محدثه و شوهر ملاحت و شوهر فاطمه و شوهر نجمه و اینا چرا جایی نمیرند و همیشه شیراز هستن همیشه هم جوری برمی گردی که تا لباس راحتی می گوشی می بینم دو سه تا زخم و شکستگی جدید روی بدنت گذاشتن گفتم لطف درکم کن مثل تو فیلم ها حرف نزن ما چی کار شوهرای مردم داریم مگه من اسم زن مردم میارم تو اسم شوهراشون میاری لابد توقع داری منم مثل تو فیلم ها بگم این ماموریت آخرمه و دیگه کار نمی کنم نه عزیز دل محمد از این خبرها نیست اگه زنده موندم حالا حالاها کار داریم خودت رو قرص و محکم بگیر نذار شیطان... 📚https://eitaa.com/POSITIVIST