♡﷽ 🌹 سولماز متاثر گفت: فکر کردم خبر دارے. من دیروز زنگ زدم ببینم کلاس داریم یا نہ کہ زهرا بهم گفت پام شکسته. هیچے از پلہ هاے خونشون میومده پایین ،غذا ببره براے داداشش پاش پیچ میخوره میفتہ. با سر رفتہ تو دیوار، خداروشکر سرش چیزیش نشده ولی مچ پاش شکستہ _ ای وای ... به زهرا و پای شکستہ اش فکر میکنم و به سفرش ... _ میخواست بره کربلا _آره .اینجورے کہ نمیتونہ دیگہ ذهنم درگیر شد .بہ این طلبیدن ونطلبیدن ها فکر میکردم. یعنی بہ این ها میگویند قسمت؟. .. زهرا هم مثل من باید جا بماند؟ خداحافظے کردیم و من بہ سمت ماشین حرکت کردم. شماره زهرا را گرفتم. صدای بوق هاے ممتد تلفن در فضای ماشین پیچید. بالاخره جواب داد: _بله _سلام زهرا، خوبے؟ پات چی شده ؟الان سولماز بهم گفت . _سلام پارسال دوست امسال اشنا؟یه زنگ نزدی بپرسی مردم یا زنده! _من از کجا بدونم آخه! تو نمیتونے مثل آدمیزاد راه برے حتما باید شلنگ تختہ بندازے؟ خب حالا حالت چطوره؟ زهرا از پشت خط، آهی کشید و گفت: ای بهترم _دختر تو میخواستے برے کربلا الان چطورے...؟ صدای محزونش از آن طرف خط بلند شد _آره دیدی چی شد؟ شانس منه آقا منو نطلبید . دلم برایش سوخت. _میخوام بیام پیشت. موقعیت داری؟ تعارف نکن باهام، راستشو بگو _بیا اتفاقا دلم گرفته بیا یه کم با هم حرف بزنیم خداحافظی کردم . سریع به مامان زنگ زدم و اطلاع دادم که پیش زهرا میروم. سر راه کمپوت و چند آبمیوه خریدم. زنگ زدم کہ مادر زهرا در را باز کرد. بعد از احوالپرسی های معمول جویای حال زهرا شدم _بلا به دور، زهرا چطوره؟ من امروز شنیدم. همانطور که راهنماییم میکرد به اتاقش گفت : ممنون دخترم، چی بگم ، موقع ناهار غذا دادم به زهرا ببره برای محسن، اخه خانمش خونه نبود یه وقت صدای داد وگریه ای بلند شد. نفهمیدم چطوری خودم رو رسوندم. باز هم خداروشکر سرش چیزیش نشد. _الهی بگردم ، صدقه بدید، دفع بلا میشه ان شاء الله _بله اتفاقا همون روز هم صدقه دادم دستی به روسریم کشیدم و گفتم: خب اگر نمیدادید احتمالا اتفاق بدتری میفتاد بازهم خداروشکر. در زدم و با بفرمایید زهرا وارد اتاق شدم. روی تخت نشسته بود و روی پایش لب تاپ را گذاشته بود و فیلم تماشا میکرد. _سلام بر خانم دکتر علیلی لبخندش را بزور جمع کردن _علیک سلام ، میبینی حُسنا آخر آه وحسرتت دامن منو گرفت، انداختم پایین، پام شکست. با چشم های گرد نگاهش کردم. _وا به من چه ربطی داره؟ به پایش اشاره کردم _پات چطوره؟ باز بگو دکتر قلابے ، اگر امثال ما نبودیم تو چیکار میکردے؟ گذر پوست بہ دباغ خونه میفتہ زهرا خانم! ↩️ ....