ابرام و خانواده اش در حالی که در طول ساحل شرقی رودخانه اردن پیش می رفتند، از رودخانه عبور کردند و وارد کنعان شدند و به شكيم (بلاط ۲ جدید، در حدود بیست و هفت مایلی شمال اورشلیم) رسیدند، و در آنجا در عالم رؤیا به او الهام شد که سرزمینی که به آن وارد شده و آن را به عنوان موطن تازه خود برگزیده همان سرزمینی است که از پیش در توصیه های خداوند به او و فرزندانش از آن نام برده شده بود. از آن جا او به سوی جنوب حرکت کرد و از میان سرزمین کوهستانی به سمت نقب پیش رفت و در طی سفر شماری را به آیین تازه خود در آورد. در واقع این اقدامی انقلابی و بی سابقه بود، زیرا مفهوم گرواندن افراد از شرک به ایمان به خدا و حیات مبتنی بر تقوا قبل از ابرام به کلی ناشناخته بود. پس از اقامتی کوتاه در مصر به سبب قحط سالی در کنعان، ابرام به نقب بازگشت و سرانجام در دشت ممری در مجاورت شهری که بعدا به حبرون معروف شد ساکن گردید. در آنجا مکاشفه ای را تجربه کرد که آنچه را از همان آغاز پیشگویی کرده بود تایید می کرد مبنی بر این که رهایی او از اور ناشی از اراده و مشیت خاص خداوند و در راستای غایت مشخصی بود: «پس وی را گفت من هستم یهوه که تو را از اور کلدانیان بیرون آوردم تا این زمین را به ارثیت به تو بخشم» («سفر پیدایش»، باب ۱۵، آیه ۷). این وعده بعد از طریق میثاق خداوند با ابرام که به واسطه آن، او بنیانگذار امتی تازه (امت برگزیده خدا) گردید، تأیید شد - امتی که نه برای سلطه جویی، بلکه برای پرستش خداوند برگزیده شده بود. این معنای دوگانه میثاق - میثاق قومی و جهانی - از طریق سنت ختنه، که با آن همراه گردید و بر آن صحه گذاشت، بیشتر تقویت گردید. این آیین، که در آغاز به عنوان نشانه طهارت و عبادت خداوند انجام می گرفت، زمینه را برای شبه بیگانگانی که می خواستند با انجام دادن این سنت به امت ابراهیمی بپیوندند فراهم می ساخت. به علاوه، به منظور تأكيد بر عنصر جهانی در این آیین قومی بنیان گذار قوم، ابرام، پس از ختنه به ابراهیم تغییر یافت. این نام تازه، که لفظا به معنا پدر جماعت (امتها) است، به این مفهوم بود که وعده های مذکور در عهد و میثاق شامل کسانی هم می شد که از ذریه زعیم قوم نبودند و همه اقوام زمین را در بر می گرفت که باید در او و در ذریه او برکت می یافتند. رسالت ابراهیم برای تحقق وعده های خداوند را پس از او فرزندش اسحاق و پس از اسحاق، يعقوب ادامه دادند و خدا میثاق خود را باهردوی آنان باهمة وعده هایی که در پی داشت، از نو تجدید کرد. نام يعقوب، پس از تجربه اسرار آمیز کشتی گرفتن با فرشته ای، به اسرائیل تغییر یافت، واژه ای که به معنای کسی است که همراه خدا می جنگد ، و این نام، که اساسا فحوای دینی داشت، سرانجام جانشین نام عبری گردید که ذریه امت ابراهیمی به آن معروف بودند. يعقوب دوازده پسر داشت که نیاکان اسباط دوازده گانه گردیدند که مدتی قوم بنی اسرائیل را تشکیل دادند. با یوسف، یکی از پسران جوان تر یعقوب، تقدير امت ابراهیمی در تاریخ وارد مرحله ای تازه گردید. طی رشته ای از حوادث و شرایط جدید، یوسف از بردگی و اسارت به مقام نایب السلطنه مصر دست یافت، در زمانی که مصر تحت سلطه هیکسوسها (فرمانروایان بیگانه بود که از حدود ۱۷۳۰ ق. ) فرمانروایان آن کشور گردیده بودند. آنان که از نژاد سامی شمال غربی بودند، کاملا به عبرانیان شباهت داشتند، و این امر دست یافتن به قدرت در دربار مصر را برای شخصی عبرانی مانند پرسن ممکن می ساخت. بعد خانواده اش به سبب قحط سالی در کنعان به اور پیوستند و در ناحیأ جوشن نزدیک اواریس پایتخت هیکسوس ها، سکنی گزیدند. بیرون رانده شدن مهاجمان هیکسوس به دست احمس در حدود ۱۵۸۰ ق. م. برای عبرانیان، که به خاطر خویشاوندی نژادی مظنون به هواداری از هیکسوسها بودند، عاقبت خوشی به همراه نداشت و پس از مدتی اقوام خدیو پیشین (یعنی یوسف) که در این زمان تعدادشان بسیار افزایش یافته بود به بردگی کشیده شدند و به مرور زمان شرایط زندگی آنها به گونه فزاینده ای غیر انسانی و خفت بار گردید. بدترین دوره آزار و سرکوب در زمان فاتح بزرگ تحوتمس سوم (۱۳۸۵ - ۱۴۵۰ ق. م.) آغاز گردید، که در پی رشته ای از عملیات نظامی و فتوحات درخشان امپراتوری خود را تا بخش های شمالی رودخانه فرات گسترش داد و از مشخصات دوره فرمانروایی اش عملیات خانه سازی اجباری بی رحمانه بود. @sghanrani