💠ادامه 👇
5⃣و باز مورخ دیگری نیز می نویسد :
" در سال هفتم هجرى حضرت رسول با اينكه هنوز قريش و ساير قبايل عربستان را مطيع خود نساخته و مكّه و بلاد ديگر عرب را مسخر نكرده بود چند تن فرستاده پيش پادشاهان و امراى خارج عربستان روانه داشت و ايشان را باسلام و بگرويدن بخداى محمّد و رسول او خواند از آن جمله كسى را پيش خسرو پرويز پادشاه ساسانى ايران فرستاد و نمايندگانى را نيز نزد امپراطور روم شرقى و حكمران مصر و نجاشى حبشه و امير غساسنه و امير بحرين و يمامه بهمين عنوان مأمور كرد.
❗️خسرو پرويز دعوت پيغمبر اسلام را كه بر پاره استخوانى نوشته شده بود بدور افگند و بمرزبان ايرانى يمن دستور داد كه درصدد دستگيرى حضرت رسول برآيد.
پادشاهان و امراى ديگر بعضى اسلام آوردند و بعضى ديگر جوابى مناسب و مؤدّب بنامه پيغمبر عرب دادند. "
📚تاريخ ايران از آغاز تا انقراض سلسله قاجاريه، ، ص: 39
6⃣طبری نیز می نویسد :
" در همين سال پيمبر خداى صلى اللَّه عليه و سلم به خسرو نامه نوشت و نامه را با عبد اللَّه بن حذافه سهمى بفرستاد كه بدين مضمون بود:
«بسم اللَّه الرحمن الرحيم از محمد پيمبر خدا به خسرو، بزرگ پارسيان، درود بر آنكه پيرو هدايت شود و به خدا و پيمبر وى ايمان آرد و شهادت دهد كه خدايى جز خداى يگانه نيست. من پيمبر خدا به سوى همه كسانم تا همه زندگان را بيم دهم، اسلام بيار تا سالم بمانى و اگر دريغ كنى گناه مجوسان به گردن تو است.» و خسرو نامه پيمبر را بدريد و پيمبر گفت: «ملكش پاره شود.» يزيد بن ابى حبيب گويد: پس از آن خسرو به باذان فرمانرواى يمن نوشت كه كه دو مرد دلير به نزد اين مرد حجازى فرست كه او را سوى من آرند و باذان بابويه پيشگار خود را كه خط فارسى مىنوشت و حساب مىدانست با يكى از پارسيان به نام خسرو فرستاد و نامهاى به پيمبر نوشت كه با آنها سوى خسرو شود و به بابويه گفت: «به ديار اين مرد شو و با او سخن كن و خبر او را براى من بيار.» فرستادگان باذان برفتند تا به طايف رسيدند و كسانى از قرشيان را آنجا ديدند و از كار پيمبر پرسيدند كه گفتند وى در مدينه است و از آمدن آنها خوشدل شدند و با همديگر گفتند: «بشارت كه خسرو، شاه شاهان، با او در افتاد و كارش به سر رسيد.» "
📚تاريخ طبري/ ترجمه، ج3، ص: 1142
7⃣ابن اثیر نیز می نویسد :
" اما كسرى (خسرو) كه نامه پيغمبر را از حذاقة گرفت و پاره كرد. پيغمبر فرمود: خداوند ملك او را پاره كند. آن نامه چنين بود:
بسم اللّه الرحمن الرحيم. از محمد رسول اللّه بكسرى بزرگ پارسيان. درود بر پيروان حق (هدى- هدايت رهنمائى) كه بخداوند و پيغمبر او ايمان نمايند بگويند: اشهد ان لا اله الا اللّه و محمد بنده و رسول خداست من ترا بدعوت خداوند ميخوانم. من پيغمبر خدا براى تمام مردم هستم. كه بزندگان اخطار و انذار كنم كه اين پيام حق بر كافرين حجت باشد. مسلمان شو كه بسلامت تمتع كنى و اگر رو برگردانى گناه مجوس (مغها) بر تو خواهد بود. چون او نامه را خواند پاره كرد و گفت: بمن چنين چيزى نوشته مىشود آن هم از بنده خودم سپس بباذان كه در يمن (امير ايرانى) بود نوشت: دو مرد چابك بحجاز بفرست كه او را گرفته نزد من آرند. "
📚تاريخ كامل بزرگ اسلام و ايران/ ترجمه، ج7، ص: 249
8⃣مورخ دیگری نیز می نویسد :
" آغاز آشنائى ايرانيان يمن را با نهضت اسلامى و پيغمبر اسلام، در سال هفتم هجرى و آن را هم به مناسبت نامهاى دانسته كه خسرو پرويز به كارگزار خود در يمن، يعنى همين باذان كه ذكرش گذشت، نوشته و در آن به او دستور داده كه دو نفر به مدينه بفرستد تا شخصى را كه در آنجا به دعوى پيغمبرى برخاسته به مدائن اعزام دارند "
📚تاريخ و فرهنگ ايران در دوران انتقال از عصر ساسانى به عصر اسلامى، ج1، ص: 325
9⃣دیگری نیز می نویسد :
" و در آخر عهد او مصطفى صلّى اللّه عليه و سلم نامهاى نوشت و او را به اسلام دعوت كرد. چون پرويز در نامه نظر كرد، نام محمد بالاى نام خود ديد، در خشم شد و نامه بدريد. خبر به پيغمبر عليه السلام رسيد، گفت: مزق اللّه ملكه كما مزق كتابى . دعاى مصطفى عليه السلام مستجاب شد و پرويز به باذان پسر ساسان كه ملك يمن بود فرمان نوشت كه اين مرد كه در تهامه دعوى پيغامبرى مىكند بگو تا بازگردد به دين خود، و الا او را پيش من فرست. باذان فيروز ديلمى را بفرستاد "
📚روضة اولى الالباب في معرفة التواريخ و الانساب، تاريخ بناكتى، ص: 65
💠ادامه 👇