💠ادامه 👇
🔸٦ _ خفقان در زمان عمر چنان بود که کسی جرات نداشت که بگوید من مومن هستم !!!!!
❕سعيد بن يسار می گوید :
" به گوش عمر رسيد كه مردى در شام گمان ميكرد كه او مؤمن است، پس نوشت بفرماندارش: كه او را بفرست پيش من , پس چون وارد شد عمر گفت: توئى كه گمان ميكنى كه تو مؤمن هستى، گفت: آرى اى امير مؤمنين، گفت: واى بر تو و از كجا اين ادعا را ميكنى، آيا نبودند با رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله اصنافى از مردم، مشرك و منافق و مؤمن، پس تو از كدام يك اين سه گروهى، پس عمر دستش را بسوى او دراز كرد براى شناختن آنچه را كه گفت تا دست او را گرفت. "
" سعيد بن يسار، قال: بلغ عمر بن الخطّاب أنّ رجلًا بالشام يزعم أنّه مؤمن، فكتب إلى أميره: أن ابعثه إليّ. فلمّا قدم قال: أنت الذي تزعم أنّك مؤمن؟ قال: نعم، يا أمير المؤمنين. قال: ويحك و ممّ ذاك؟ قال: أ وَ لم تكونوا مع رسول اللَّه صلى الله عليه و آله و سلم أصنافاً: مشرك، و منافق، و مؤمن؟ فمن أيّهم كنت؟ فمدّ عمر يده إليه معرف ة لما قال حتى أخذ بيده "
📚شعب الایمان بیهقی ج ١ ص ٨٤ ح ٧٤ _ مصنف ابن ابی شیبه ج ١١ ص ٣٩ ح ١٠٤٦٢ _ کنز العمال ج ١ ص ٤٠٤ ح ١٧٢٨
❕قتاده می گوید :
" عمر گفت هر كس بگويد من عالم هستم پس او جاهل است و هر كس بگويد كه من مؤمنم، پس او كافر است. " " من قال انی عالم فهو جاهل و من قال انی مومن فهو کافر "
📚کنز العمال ج ١ ص ٤٠٥ ح ١٧٣٠
🔸٧ _ چگونه در زمان عمر آزادی بیان و عقیده بود در حالی که عمر حتی اجازه نمی داد که مسلمین کتابی غیر از قرآن را مطالعه کنند !!!!
❕علمای اهلسنت نقل می کنند :
"مردى از مسلمين آمد پيش عمر و گفت ما وقتي كه فتح كرديم شهر مداين (پايتخت ايران) را كتابهائى در آن بدست آورديم كه در آن علمى از علوم عجم و كلام شگفتانگيزى بود , پس عمر شلاق خود را خواست و شروع كرد به زدن آن مرد , آنگاه قرائت كرد " ما حكايت ميكنيم بر تو بهترين حكايتها را " و ميگفت: واى بر تو آيا قصه و حكايتى بهتر از كتاب خدا هست، جز اين نيست كه هلاك شدند مردمى كه پيش از شما بودند، براى آنكه ايشان اقبال و توجه كردند بر كتب علماء و كشيشهايشان و توراة و انجيل را واگذاردند تا آنكه پوسيد و از بين رفت آنچه در آنها از علم بود. "
" أتى رجل من المسلمين إلى عمر فقال: إنّا لمّا فتحنا المدائن أصبنا كتاباً فيه علم من علوم الفرس و كلام معجب. فدعا بالدرّة فجعل يضربه بها ثمّ قرأ: (نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ) و يقول: ويلك أقصص أحسن من كتاب اللَّه؟ إنّما هلك من كان قبلكم، لأنّهم أقبلوا على كتب علمائهم و أساقفتهم و تركوا التوراة و الإنجيل حتى درسا و ذهب ما فيهما من العلم. "
📚شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج ١٢ ص ١٠١
❕ابراهيم نخعى گويد:
"در كوفه مردى بود كه كتب دانيال نبى را جستجو ميكرد و اين برنامه او بود كه نامهاى از عمر رسيد كه او را بسوى عمر بفرستند، پس چون وارد بر عمر شد شلاقش را بلند كرده و بر سرش زد و شروع كرد بخواندن:
"الر، تلك آيات الكتاب المبين ... گفت پس دانستى چه ميخواهد، پس گفتم: اى امير مومنان، مرا ول كن بخدا قسم چيزى از اين كتابها را پيش خود باقى نميگذارم جز آنكه آنها را ميسوزانم پس او را رها كرد. "
" كان بالكوفة رجل يطلب كتب دانيال و ذلك الضرب، فجاء فيه كتاب من عمر بن الخطّاب أن يرفع إليه، فلمّا قدم على عمر علاه بالدرّة ثمّ جعل يقرأ عليه: (الر تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ الْمُبِينِ) ... قال: فعرفت ما يريد، فقلت: يا أمير المؤمنين دعني فو اللَّه لا أدع عندي شيئاً من تلك الكتب إلّا أحرقته، فتركه. "
📚سیره عمر ( تاریخ عمر بن الخطاب ) , ابن جوزی , ص ١١٦ _ شرح نهج البلاغه , ابن ابی الحدید , ج ١٢ ص ١٠١ _ کنز العمال ج ١ ص ٣٧٤ ح ١٦٣٢
💠ادامه 👇