معاویه را بیشتر بشناسیم !!!! 👌پس از فضاحت مولوی های بی اطلاع اهلسنت در دفاع از معاویه ملعون بر آن شدیم که این ویژه نامه در مورد معاویه را منتشر کنیم تا عوام اهلسنت بیدار شوند و فریب علمای دروغگوی خود را در تطهیر شخصیت پلید معاویه نخورند !!!!! 🔸معاویه و شراب خواری : ❕پيشواى حنبلى‌ها احمد بن حنبل در «مسند» خود از عبداللّٰه بن بريده نقل مى‌كند: «با پدرم نزد معاويه رفتيم، پس از خوردن غذا، شراب آوردند معاويه نوشيد و به پدرم تعارف كرد. پدرم گفت: از زمانى كه پيامبر حرام كرده هنوز ننوشيده‌ام. " ثم اتینا بالشراب فشرب معاویه " 📚مسند احمد ج ٦ ص ٤٧٦ ح ٢٢٤٣٢ 🔸معاویه و ربا خواری : ❕مالك بن انس از عطاء بن يسار نقل كرده‌اند: «معاويه يك ظرف پر از طلا يا درهم را در برابر بيشتر از وزنش فروخت. ابودرداء به او گفت: از رسول خدا شنيدم كه از چنين كارى نهى فرمود، بايد در برابر هم وزنش فروخته شود. معاويه گفت: من در آن اشكالى نمى‌بينم. ابودرداء گفت: «من يعذرني من معاوية‌؟! أنا اُخبره عن رسول اللّٰه صلى الله عليه و آله وهو يخبرني عن رأيه، لا أساكنك بأرض أنت بها» چه كسى مى‌تواند كار معاويه را براى من توجيه كند؟ من نظر رسول خدا را به او مى‌گويم و او به من نظر خودش را مى‌گويد! ديگر در منطقه‌اى كه تو در آن باشى نخواهم ماند. سپس به مدينه نزد عمر بن خطّاب آمد و داستان را برايش نقل كرد. عمر به معاويه نوشت: «لا تبع ذلك إلّامثلاً بمثل، وزناً بوزن» آن را فقط مثل در برابر مثل و وزن در برابر وزن (بدون زيادتى) بفروش " 📚موطا مالک ج ٤ ص ٩١٦ 🔸معاویه و خواندن نماز جمعه در روز چهارشنبه : ❕ يك نفر از اهل كوفه در بازگشت از صفّين سوار بر شترش وارد دمشق شد؛ يكى از اهالى دمشق مدّعى شد كه آن ناقه (ماده شتر) از اوست و در صفّين از او گرفته شده، براى حلّ نزاع نزد معاويه آمدند و مرد دمشقى پنجاه نفر شاهد آورد كه اين ناقه (ماده شتر) مال اوست، و معاويه هم به نفع او حكم صادر كرد و به مرد كوفى فرمان داد كه شتر را به او بدهد، مرد كوفى گفت: خدا خيرت دهد، اين شتر نر است نه ماده. معاويه گفت: ديگر حكم صادر شده است. و با او مكر كرد و پس از رفتن آنها او را احضار كرد و قيمت شترش را پرسيد و دو برابر آن را به او داد و به او احسان كرد و به وى گفت: به على عليه السلام بگو كه من با صد هزار نفر كه فرق شتر نر و ماده را نمى‌دانند به جنگ با تو برخاسته‌ام. آنها آنقدر مطيع معاويه بودند كه وقتى در راه صفّين در چهارشنبه نماز جمعه خواند هيچ اعتراضى نكردند، و هنگام جنگ سرهايشان را فداى او كرده و او را بر روى سرشان جا داده بودند و به راحتى سخن عمرو عاص را پذيرفتند كه: قاتل عمّار بن ياسر، على است چون او عمّار را براى ياريش آورده بود، و آنقدر مطيع او بودند كه به دستور او لعن بر على عليه السلام را سنّت قرار دادند، سنّتى كه كودكان بر آن بزرگ شده و بزرگسالان با آن مى‌مردند . "" صلی بهم عند مسیرهم الی صفین الجمعه فی یوم الاربعاء " 📚مروج الذهب ج ٣ ص ٤٢ 🔸معاویه و پوشش طلا و ابریشم : ❕ ابو داود از طريق خالد نقل مى‌كند: مقدام بن معدى كرب، و عمرو بن اسود، و شخصى از بنى اسد از اهالى قنسرين نزد معاويه آمدند. معاويه به مقدام گفت: خبر دارى كه حسن بن على عليه السلام وفات كرده‌؟ مقدام گفت: «إنّا للّٰه و إنّا إليه راجعون». شخصى به او گفت: مگر آن را مصيبت مى‌دانى‌؟ مقدام گفت: «ولِمَ لا أراها مصيبة، وقد وضعه رسول اللّٰه صلى الله عليه و آله في حِجره، فقال: «هذا منّي وحسين من عليّ‌» [چطور مصيبت نشمارم در حالى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله او را در آغوش مى‌گرفت و مى‌فرمود: اين از من است و حسين از على است]. مردى كه از بنى اسد بود گفت: «جمرة أطفأها اللّٰه عزّ وجلّ‌» [آتش برافروخته‌اى بود كه خدا آن را خاموش نمود]. مقدام گفت: امروز از اينجا نمى‌روم مگر آنكه تو را خشمگين سازم و چيزى بگويم كه خوشت نيايد، آنگاه گفت: اى معاويه! اگر راست گفتم مرا تصديق كن و اگر دروغ گفتم مرا تكذيب كن. گفت: باشد. گفت: تو را به خدا سوگند! مگر نمى‌دانى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله از پوشيدن حرير نهى فرمود؟ گفت: آرى. گفت: تو را به خدا سوگند! نشنيدى كه رسول خدا از پوشيدن طلا نهى فرمود؟ گفت: آرى. گفت: به خدا سوگند! مگر نمى‌دانى كه رسول خدا از پوشيدن پوست حيوانات وحشى و سوار شدن بر آن نهى فرمود؟ گفت: آرى. گفت: به خدا سوگند اى معاويه! تمام اينها را در خانه‌ات ديدم. معاويه گفت: مى‌دانم كه هرگز از دست تو نمى‌توانم خلاص شوم . " 📚سنن ابی داود ج ٤ ص ٦٨ ح ٤١٣١ ▫️ادامه 👇