📚 داستان پسری به نام شیعه 📚
#قسمت ۲۱
🚥 از گاز آشک آور ، گازهای سمی ، گاز اعصاب ،
🚥 گاز خفه کننده ، تفنگهای دوربین دار ،
🚥 گلولههای ساچمهای و انفجاری ، مسلسل ،
🚥 انواع سلاحهای سبک دستی ،
🚥 نارنجک دستی ، بمبهای آتش زا و...
🚥 استفاده کردند تا رودی از خون جاری کنند .
🚥 منازل سعودی اطراف آن منطقه ،
🚥 حاضر نشدند به ما کمک کند
🚥 مردم ، در می زدند و کمک می خواستند
🚥 اما آنان با سنگدلی ، فقط تماشا می کردند .
🚥 جنازه ها ، پشت درهای خانه ها ،
🚥 تلمبار شده بود .
🚥 ناگهان فلسطینی ها ، لبنانی ها و سوری ها ،
🚥 درهای خانه خود را ، به روی ما باز کردند
🚥 عده ای موفق شدند
🚥 خود را داخل خانه های آنها بیاندازند .
🚥 اما بقیه در آن ازدحام ،
🚥 به هم گره خورده و خفه شدند
🚥 هیچ راه فراری نداشتند
🚥 من هم توسط محافظینم نجات پیدا کردم
🚥 و مرا در خانه یک فلسطینی پناه دادند
🚥 با چشمانی اشکبار ، از پشت پنجره ،
🚥 به حجاج مظلومی که غرق خون بودند ،
🚥 نگاه می کردم
🚥 نامردان ، نه به زنان رحم می کردند
🚥 نه به کودکان و نه به پیران ...
🚥 بر سر حجاج بی گناه ،
🚥 قطعات بزرگ و کوچک شیشه می ریختند
🚥 شیشه ها نیز روی سرشان می شکست
🚥 و در بدن و پای حجاج فرو می رفت
🚥 بعد از آن ،
🚥 آب جوش و داغ ، بر سرشان ریختند
🚥 سپس قطعات بزرگ یخ ،
🚥 و شن و ماسه و قطعات بزرگ سنگ ،
🚥 بطری و تکه های سیمانی ،
🚥 از ساختمانهای مرتفع اطراف ،
🚥 بر سر و شانه و پشت مردم بی گناه ،
🚥 پرتاب می کردند .
🚥 و مردم یکی یکی ، شهید می شدند .
🚥 دیگر طاقت نیاوردم
🚥 چشمم پر از اشک شده بود
🚥 خواستم به کمک مردم بروم
🚥 ولی محافظینم نگذاشتند
🚥 ناگهان دیدم با چماق و باطوم الکتریکی ،
🚥 و با میلههای آهنی و چوبهای میخ دار ،
🚥 به جان حجاج افتادند .
🚥 صدای جیغ و فریادشان ، تا عرش خدا رسید
🚥 من نیز نشستم
🚥 و زار و زار ، بر مظلومیت شیعه گریه کردم .
🚥 با اذان مغرب ، اوضاع آرام شد .
🚥 بعد از نماز مغرب و عشا
🚥 برای شهدای برائت از مشرکین ،
🚥 روضه خواندیم و گریه کردیم .
🚥 هوا مهتابی بود
🚥 و کوچه پر از جنازه و خون بود
🚥 شیعیان ، بیرون آمدند
🚥 و با کمک هم ، جنازه ها را جمع کردیم
🚥 چند نفر از سفارت ایران آمدند
🚥 و پیگیری این اتفاق شدند .
🚥 که ناگهان یادم آمد ، مناظره دارم
🚥 به سرعت خودم را به مسجد الحرام رساندم
🚥 به خدا توکل کردم
🚥 و به سمت مناظره ، راه افتادم .
🚥 جمعیت انبوهی دم در منتظر من بودند .
🚥 صدای مردم را می شنیدم که می گفتند :
🗣 شیعه آمد ، شیعه آمد
💥 ادامه دارد ...
✍ نویسنده : حامد طرف
کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇
@Ravanshenasee