دورهمی رزمندگان گرمن
✍ خاطرات محمدرضا امینی قسمت 1⃣ یادم میاد بعدازظهرهای هرروز دورهمی ما باتفاق خیلی ازدوستان مثل مجت
✍ ادامه خاطرات محمد رضا امینی قسمت 2⃣ بعدازنمازمعمولا اگرمناسبتی نداشت بادوستان میرفتیم کتابخانه حدود یک ساعتی بودیم بعد به منازل‌ میرفتیم. معمولابنده باتفاق وحسین اکبری تا قلعه میانه میرفتیم کنارتراس برق.تازه دورهمی ما سه نفر شروع میشد تا پاسی ازشب، یادم میاد یک شب داشتم میرفتم خانه خواستم طبق معمول درهول بدم باز کنم دیدم در بسته از پنجره ای که داخل قلعه وجود داشت نگاه کردم دیدم برق های خانه مان خاموشه ساعتم نداشتم ولی خیلی زمان گذشته بود.در زدم در و باز نکردند. چارهای نداشتم رفتم بطرف منزل محمودشان داشتم میرفتم دیدم هم جلوی مسجد قلعه میانه این طرف و آنطرف میره تا منو دید با هم زدیم زیرخنده . گفت درب منزلمان بستن. خجالت میکشم درب بزنم همینطور داشتیم صحبت میکردیم که دیدیم از زیر مکتب خانه که مسیر منزل محمودشان بود یکنفرفانوس بدست آمد متوجه شدیم مادر خدا بیامرز محمود ظاهرا دلش نیامده بود محمود بلاتکلیف بیرون باشه دلواپس بود تشرهای مادرانه زد به هردومان ، خیلی شرمنده شدیم.باتفاق محمود رفتیم منزلشان بدون شام خوابیدیم تا صبح بعدازنماز صبح من رفتم منزلمان اول مادرم با من سرسنگین بود فهمیدم که ظاهرا دیشب که منزل نرفته بودم خوب خوابش نبرده بود وبا رفتارش منوخیلی شرمنده کرد که این رفتارها باعث شد منبعد ما به بیرون رفتن ها و به موقع منزل رفتن خیلی مقید بشیم. (اینهم بگم آن زمانها مغرب که میشد نماز که میخواندن بلافاصله شام و زود میخوابیدن ) ✍ .......