eitaa logo
دورهمی رزمندگان گرمن
126 دنبال‌کننده
360 عکس
51 ویدیو
0 فایل
جمع آوری خاطرات و عکس های رزمندگان دوران دفاع مقدس روستای گرمن ارتباط با ادمین @ze_ebrahimi
مشاهده در ایتا
دانلود
دورهمی رزمندگان گرمن
✍ خاطرات محمدرضا امینی قسمت 1⃣ یادم میاد بعدازظهرهای هرروز دورهمی ما باتفاق خیلی ازدوستان مثل مجت
✍ ادامه خاطرات محمد رضا امینی قسمت 2⃣ بعدازنمازمعمولا اگرمناسبتی نداشت بادوستان میرفتیم کتابخانه حدود یک ساعتی بودیم بعد به منازل‌ میرفتیم. معمولابنده باتفاق وحسین اکبری تا قلعه میانه میرفتیم کنارتراس برق.تازه دورهمی ما سه نفر شروع میشد تا پاسی ازشب، یادم میاد یک شب داشتم میرفتم خانه خواستم طبق معمول درهول بدم باز کنم دیدم در بسته از پنجره ای که داخل قلعه وجود داشت نگاه کردم دیدم برق های خانه مان خاموشه ساعتم نداشتم ولی خیلی زمان گذشته بود.در زدم در و باز نکردند. چارهای نداشتم رفتم بطرف منزل محمودشان داشتم میرفتم دیدم هم جلوی مسجد قلعه میانه این طرف و آنطرف میره تا منو دید با هم زدیم زیرخنده . گفت درب منزلمان بستن. خجالت میکشم درب بزنم همینطور داشتیم صحبت میکردیم که دیدیم از زیر مکتب خانه که مسیر منزل محمودشان بود یکنفرفانوس بدست آمد متوجه شدیم مادر خدا بیامرز محمود ظاهرا دلش نیامده بود محمود بلاتکلیف بیرون باشه دلواپس بود تشرهای مادرانه زد به هردومان ، خیلی شرمنده شدیم.باتفاق محمود رفتیم منزلشان بدون شام خوابیدیم تا صبح بعدازنماز صبح من رفتم منزلمان اول مادرم با من سرسنگین بود فهمیدم که ظاهرا دیشب که منزل نرفته بودم خوب خوابش نبرده بود وبا رفتارش منوخیلی شرمنده کرد که این رفتارها باعث شد منبعد ما به بیرون رفتن ها و به موقع منزل رفتن خیلی مقید بشیم. (اینهم بگم آن زمانها مغرب که میشد نماز که میخواندن بلافاصله شام و زود میخوابیدن ) ✍ .......
دورهمی رزمندگان گرمن
✍ ادامه خاطرات محمد رضا امینی قسمت 2⃣ بعدازنمازمعمولا اگرمناسبتی نداشت بادوستان میرفتیم کتابخانه
سلام علیکم ✍ ادامه خاطرات محمدرضا امینی قسمت 3⃣ تئاتر کتابخانه شده بود محورفعالیت نوجوانان وجوانان کتابهای زیادی وجود داشت یکی ازکتابها ی موجود کتابهای داستانی تاریخی بود.کتابها را مطالعه میکردیم. تااینکه یک روز پیشنهاد داد بیایید با استفاده از این کتابها تئاتر اجرا کنیم فکر میکردیم محمود شوخی میکنه چون خیلی شوخ طبع بود کسی توجه ای نداشت همینطور ادامه داد تااینکه بحث جدی شد گفتیم چطوری؟ باکی؟ گفت خودمان همه باز هم بعنوان شوخی قلمداد میکردند. چون تا آن زمان کسی نه کار تئاترکرده بود و نه کسی هم این کاره بود که بچها را راهنمایی کنه . همینطور اصرارمیکرد تااینکه همه را متقاعد کرد یادم میاد یک کتاب انتخاب کرد بنام . برد منزل قطعه بندی کردفرداش آورد. به هرکسی نقشی را پیشنهاد کرد.نزدیک به شش هفت نفر شدیم هیچکدام ما ابتدایی ترین کار تئاتر را بلد نبودیم ولی انگار این پیشنهاد محمود چه شوخی بود چه جدی به دل همه نشست و در قبول کردند که نقش ایفا کنند.حالا چه کسانی باید بازی کنند. مجتبی مهدوی، مرحوم حسن آقایی، بنده و خوده محمود که بعنوان کارگردان هم بود. ودوستان دیگر که الان حضور ذهن ندارم (البته دراین تئاتر) تا اینکه پس چند روز تمرین آماده شدیم برای اجرا یادم میاد دهه فجر بود. خداحفظ کنه حاج حسن مهدوی رو که آن زمان بعنوان رئیس شورا فعالیت میکردند. با ایشان هماهنگ شد بسیار استقبال کردند لازم بذکراست ایشان آن زمان به جوانان خیلی میدان میداد و مشوق این کارها هم بودند. وقتی این پیشنهاد شد ایشان ضمن اینکه باروی باز استقبال کردنددرکنار بچه ها می ایستادند وحتی برخی اصلاحات را هم انجام میدادند. خوب اعلام شد با بلندگو که امشب بمناسبت گروه نمایش کتابخانه اجرای نمایش دارند مردم استقبال میکردند. چطور بگم، مگه میشه مجتبی مهدوی، بنده، حسن آقایی و...باورنکردنی بود. اعلام نشده بود چه کسانی بازی میکنند. با یک زحمتی سن همان سکوی نمایش تهیه شد در گوشه ای از حسینیه پرده جلوی سن بایک شیوه جالب زده شده بود و بعد از نماز آمدن زن و مرد تو حسینیه ما هم پشت پرده. ابتدا توضیح متن نمایشنامه الان خاطرم نیست چه کسی گفت، و تاپرده کنار رفت..... ✍ ...... 🇮🇷﷽ دورهمی گرمن https://eitaa.com/Razmandegan_garman