نام تو زندگی من بابات کجاست؟ - نمی دونم اگه می دونستم هم اسمش و نمی آوردم. تنها کسی که ما رو به این روز انداخت بابام بود. - چرا این حرف رو می زنی هرچی باشه باباته؟ علی اخمی کرد و گفت: - اون بابای من نیست! کسی که مامانم و به خاطر زن دیگه ای بندازه توی کوچه بابا نیست. کسی که به پسرش حرومزاده بگه بابا نیست. لبخند تلخی زدم و دستی روی سرش کشیدم. - می خوام یک معامله داشته باشیم. با تعجب نگاهم کرد. - چه معامله ای؟ ابرویی بالا انداختم. - اول بریم وسیله ها رو بگیرم آخر وقت بهت میگم. علی سرشو تکون داد و وارد مغازه شدیم. با دستی پر وارد خونه شدیم که نگاهم به سید محسن افتاد که وسایلش رو جمع می کرد و مهری با خنده برای سید چیزی رو تعریف می کرد. - سلام عمو جون. سید محسن به طرفم برگشت و لبخندی زد. - سلام دخترم. رفته بودی خرید؟ لبخندی زدم. - با اجازه شما با علی آقا رفته بودیم خرید. ...